شبکه تصمیمات، بیشتر مبتنی بر حدس است. شما باید طوری ارزیابی کنید که هنگام انجام آن نتوانید صحت آن را ثابت کنید. شما فقط این مسئله را با مرور زمان خواهید فهمید. و هرچه ارزیابی شما با خرد متعارف متفاوت باشد، منزویتر خواهید بود. اما، به عنوان یک پیشنهاد کلی، تا زمانی که همه واقعیتها را بدانید، دیگر برای تاثیرگذاری بر آنها خیلی دیر است.
بنابراین، هنر در این است که داوری خود را در لحظهای انجام دهید که حقایق کافی را داشته باشید تا بتوانید آنچه را که به نظر درست میرسد تفسیرکنید، نه خیلی زود که همه چیز را سرنگون کنید و نه آنقدر دیر که در حال رکود باشید.
رهبران سیاسی
شما و رئیس جمهور نیکسون با هم بسیاری از تفکرات وضع موجود، درستآیینی- چه رابطه با چین، چه با روسیه و چه با خاورمیانه- را در نظر گرفتید و در مورد آنها تجدید نظر کردید. شما از این فرصت برای بازنگری، چارچوببندی مجدد سیاست خارجی آمریکا استفاده کردید. در مورد آن روند با ما صحبت کنید.
آیا میدانستید دارید این کار را انجام میدهید؟ یا دید خوبی نسبت به آن داشتید، که «این جایی است که میخواهیم بیست سال دیگر باشیم؟». اگر به این روند نگاه کنید، ما یک فرآیند بین دپارتمانی بسیار فعال داشتیم که در آن بسیاری از این نوع سؤالات را پرسیدیم. اما، فرآیند بین دپارتمانی واقعاً با مسائلی که باید در یک چارچوب زمانی کوتاه سروکار داشته باشند، طراحی شده است. این امر ذاتی در ماهیت بوروکراسی است که روزانه هزاران تلگراف [پیام] دریافت میکند و باید به آنها پاسخ دهد.
چیزیکه رابطه نیکسون و کیسینجر را متمایز میکرد این بود که برای یک چیز، نیکسون از بحثهای بوروکراتیک لذت نمیبرد. او بهطور سطحی به تصمیمات تاکتیکی علاقهمند بود اما عمیقاً درگیر آن نبود. و دیگر اینکه، نیکسون بحثهای بوروکراتیک را دوست نداشت، بنابراین او بیشتر روی مباحثی با هدف دوربرد متمرکز میشد.
من فردی دانشجو بودم که کتابهایی را با همان مضامین [که] از نقطهنظر تاریخی نوشتم، یعنی نه آنچه که مردم در واقع هر هفته انجام میدادند، اما رهبران بزرگ چگونه اوضاع را تجزیه و تحلیل کردند؟
بنابراین، معلوم شد که یک ترکیب تصادفی است. من و نیکسون ساعتها از هم میپرسیدیم، میخواهیم چه کار کنیم؟ ما تلاش میکنیم تا چه چیزی را به دست آوریم؟ ما سعی میکنیم از چه چیزی جلوگیری کنیم؟ من تا زمانی که نیکسون انتخاب شد، هرگز او را ملاقات نکرده بودم، اما هر دوی ما، مثلاً، در مورد چین، یک ایده [واحد] را [در سر] داشتیم.
او مقالهای نوشته بود. من به همین معنا برای راکفلر مقالاتی نوشته بودم. بنابراین، ما از همان ابتدا توافق کردیم که روابط خود را با چین آغاز کنیم. ما آن را به گونهای تحلیل کردیم که در روند آمریکا منحصربهفرد یا خاص است.
در تابستان شصتونُه، ما متوجه شدیم که این مسئله خاص، ترس از حمله شوروی بود و اینکه چگونه از آن آگاه شدیم برای دولت نیکسون جالب بود. ما در حال مطالعه گزارشهایی از درگیریهای شوروی و چین بودیم که از بسیاری جهات مورد توجه قرار گرفت، اما همچنین سفیر شوروی هم بهطور پیوسته به ما گزارش میداد.
بنابراین، از اینجا به این نتیجه رسیدیم که شوروی معمولاً ما را در مورد مشکلات مرزی خود مطلع نمیکند، آنها باید چیزی را برنامهریزی کنند که به دنبال آن بهانهای ایجاد کنند. و ما هم مسئله را و اینکه حملهها از کجا انجام میشود را مطالعه و بررسی کردیم.
نکته اصلی این است که ما به یکدیگر گفتیم: «ممکن است تصمیمی برای گرفتن داشته باشیم. اتحادیه شوروی در تابستان امسال ممکن است به چین حمله کند. ما هیچ ارتباطی با چین نداریم. آنها همیشه دشمن هستند. آنها مدام به مواضع دیپلماتیک ما در همه جا حمله میکنند، اما منافع ما در این جنگ چیست؟ و ما تصمیم گرفتیم و البته این به آن معنا بود که نیکسون به این نتیجه رسید که شکست چین برخلاف منافع ملی آمریکاست،وآن مخالف منافع ملی برای تشویق روسیه است، در واقع به سود [منافع] ملی است که روسیه را دلسرد کند.
بنابراین، ما مجبور شدیم برخی از روشهای بیان این فکر را پیدا کنیم. و ما (الیوت) ریچاردسون، معاون وزیرامور خارجه و (رئیس سیا) ریچارد هُلمز را مجبور به سخنرانی کردیم. بنا به دلایلی،این جلسه به جای جلسه شورای امنیت ملی به یک جلسه هیئت دولت تبدیل شد، به این معنی که اکثر مردم نمیتوانند درک کنند که چرا ما حتی در مورد آن بحث میکنیم.
اما، ما آن دو سخنرانی را داشتیم که میگفتند اگر جنگ شروع شود،این یک مسئله مهم خواهد بود. این بدان معناست که حداقل از نظر سیاسی درگیر خواهیم شد. این تصمیم بزرگی بود که نیکسون گرفت. من هیچ شخص دیگری را نمیشناسم که بخواهد این کار را انجام دهد.
تمام متخصصان ارشد روس در آنزمان به شما و نیکسون هشدار دادند که اگر با چین همکاری کنیم، روابط ما با مسکو خدشهدار خواهد شد. معلوم شد که کاملاً برعکس است. دقیقاً. اکنون، نکته جالب در بوروکراسی اداری است، آنها فقط فکر کردند این یک حرکت احمقانه است. افراد واقعا ارشدی که تجربه رویارو شدن با روسها را داشتند، (چارلز.ای) بولن و (لیولین) «تامی» تامپسون، در خواست ملاقات با نیکسون را داشتند. این موضوع ثابت کرد که آنها بسیار زیرک هستند.
زیرا آنها گفتند: «ما حرکات مختلف شما را زیر نظر داشتیم و به برخی از پیشنهادهایی که در مورد افزایش تجارت دادهاید توجه کردیم». آنها هیچ پیشنهادی نداشتند؛ آنها به توریستها اجازه میدادند که پنجاه دلار از کالاهای چینی را در هُنگکُنگ بخرند. اما آنها متوجه این موضوع شدند و گفتند: «ما میخواهیم به شما هشدار دهیم که اتحاد جماهیر شوروی این نوع سیاست خارجی را اتخاذ نخواهد کرد و شما ممکن است [با این رویه ناقوس] جنگ با اتحاد جماهیر شوروی را به صدا دربیاورید» این هرگز به سیستم ما نفوذ نکرد، ما این کار را از طریق سیستم انجام ندادیم.
ما قرار ملاقاتی را برای این افراد با نیکسون ترتیب دادیم و آنها مدت طولانی را با او سپری کردند. اما تصمیم گرفتیم حتی با وجود این اخطار ادامه دهیم. و همچنین معلوم شد که چین به سرعت روابطش با مسکو را بهبود بخشید. بنابراین، واکنشی مخالف با آن واکنشی که هشدار داده بودند، در پیداشت. نَه آن موقع، اما بعداً در سالهای 71 و 72.
در این زمینه: اهداف استراتژیک کیسینجر
برگرفته از کتاب کیسینجر در برابر کیسینجر