جهان ناتوسعه
غالبا غیرقابل پیش بینی و توام با آرامشهای مقطعی همراه با تلاطمهای گاهبهگاه ولی پیوسته است. حرکتهای پاندول گونه سیاست در این جوامع، بازگوکننده دوام وسخت جانی سنتها در این جامعهها است. این امرهمچنین توجیه کننده تمرکز بیش از حد اصحاب اندیشه برحوزه سیاست محض و پرداختن افراطی آنان به مسائل مطرح در این قلمرو فارغ از رابطه سیاست و زندگی در این جامعههاست.
شرایط مزبور در مورد کشورهایی که برخوردار از منابع طبیعی با ارزشی همچون نفت هستند بیشتر صدق میکند. در واقع، در این کشورها به واسطه سیطره دولت بر این منابع و بدل شدن آن به عامل توزیع کننده امتیازات و رانتها، یا عامل اصلی انباشت و تخصیص سرمایه، مسائل سیاسی در کانون توجه قرار دارند. اقتصاد سیاسی این جوامع را میتوان در قالب ادغام سفت و سخت نهاد اقتصاد در نهاد سیاست به موجزترین شکل بیان کرد. بدین سان توسعه همچون هر موضوع دیگر، در این جوامع هر چه بیشتر به موضوعی سیاسی بدل میگردد.
از همین روسرنوشت توسعه نیز در این جوامع، هم گام با افت و خیزهای سیاسی، دچار تشتت میشود. تناقضات سیاسی در این جوامع، بر ابهامات و دشواریهای کلاف سر درگم تغییرات معطوف به توسعه در این کشورها میافزاید: دقیقا مشخص نیست که دولت آیا باید عامل توسعه باشد یا آنکه تلاش ورزد تا به مانع توسعه بدل نشود؟ آنچه اکنون شایسته توجه است آن است که در این شرایط آیا باید به دنبال دگرگون سازی پیکربندی سامانه دولت باشیم تا آن را به عاملی فعال و کارآمد برای توسعه بدل سازیم و یا آن که باید نیروهای خود را برای سامان دهی رویهها و نهادهایی بسیج کنیم که بتوانند به عنوان بدیل دولت در این زمینه عمل کنند؟.
توسعه مقولهای سیاسی است هر چند از این مقدمه نمیتوان نتیجه گرفت که همه مساعی و تلاشهای معطوف به تحقق توسعه باید از جنس کنش سیاسی باشند. بدین ترتیب در جهان ناتوسعه یافته، سیاست همزمان هم باید واجد نقشی مهم پنداشته شود و هم به طور همزمان در جهت کوچکسازی آن به نفع امر اجتماعی تلاش شود. جهان در حال توسعه را باید در متن پر از تناقضهای بر هم انباشته و رو به تزاید درک کرد و شاید همین امر هم زندگی در این جوامع را دشوار میسازد و هم تلاش برای تغییر و دگرگونی اجتماعی در آنها را دشوار و پیچیده میکند.
همچنین، در درون چارچوب بحث از رابطه سیاست و توسعه، موضوع دمکراسی و توسعه نیز باید مد نظر قرارگیرد. بر این اساس در یک سو توجه به فراهم ساختن سازوکاری موثر و کارآمد برای قرار دادن جامعهها در مسیر یا فرایند توسعه قرار دارد، در حالی که در سوی دیگر، تلاش برای هم سو سازی یا هماهنگ کردن علائق و گرایشات هنجاری-ارزشی برای تحقق آرمانهایی چون دمکراسی و مشارکت سیاسی رقابتآمیز و مسالمت جویانه، عدالت و حفظ محیط زیست در کنار توسعهیابی جامعهها نهفته است.
در مورد جامعه ایران به نظر میرسد مطالعات توسعه باید بخشی از یک کلیت در نظر گرفته شود که میتوان آن را “مسئله ایران” نامید. مسئله ایران اشاره به مجموعهای فراگیر و تاریخی از مشکلات و نابسامانیها و در هم تنیدگیهای پیچیده دارد که از شکلبندی متحولی برخوردار است. نیروهای فکری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی در زمینهای تاریخی و در رابطهای پویا با یکدیگر و به شکل فزاینده در رابطهای تاثیر پذیرنده از روندهای جهانی به وحدتی به نام مسئله ایران وجود بخشیدهاند.
بیدرنگ اما باید از نوعی تمایل افراطی دوری جست که مایل است نوعی استثناگرایی را در درک جامعه ایرانی بسط دهد. همچنین باید از تن در دادن به طرح وارههایی کلان و یکدست که با طرح مفاهیمی چون جامعه در حال گذار فهمی ایستا را از وضعیت جامعه ایرانی به دست میدهند اجتناب نمود. “مسئله ایران” مسنلهای متحول در ارتباط باجهان درون و جهان بیرون و لذا موضوعی متحول و در حال حرکت است.
اما آن چه در این جا به عنوان طرح وارهای پیشنهادی مایلم آن را بیان کنم، نقش و اهمیت پیش فرضهای مغفول مانده و لذا نقدنا شدهای است که در زمینه رابطه سیاست و توسعه وجود دارد. این طرح واره مبتنی بر ضرورت اندیشیدن به پیش انگاشتههایی است که در بسیاری از نظریات یا برنامه ریزیها یا عملکردهای معطوف به توسعه بدیهی انگاشته شدهاند. در واقع و به بیانی ساده، این نظریهها و طرحها عمدتا متمرکز بر موضوع توسعه و مقولات و جهات و ابعاد مرتبط با آن بودهاند.
همه تلاشهای نظری و عملی در طی سالها و دههای پیشین به شکل کلی معطوف به ایجاد شرایطی بوده است که بتوان در ذیل آن به سوی توسعه حرکت کرد و زمینههای تحقق آن یا قرارگرفتن در مسیر یا فرایند آن را تسهیل نمود. پیش فرض بدیهی تصور شده در واقع مبتنی بر کشف یا ابداع روشهایی برای گذر از ناتوسعه یافتگی به مثابه امری منقضی شده و رو به زوال است. اگر چنین باشد، آیا نباید توسعه نیافتگی را در کانون توجه مطالعات و پژوهشها قرارداد؟
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب دولت های توسعه گرا