ویسکی
در سال 1791، ایالات متحده برای تامین بدهی کشور به عنوان بخشی از طرح وزیر خزانه داری، الکساندر همیلتون، مالیات غیرمستقیم برای ویسکی را در نظر گرفت.
کشاورزان پنسیلوانیا، که فقط میتوانستند ذرت خود را با تقطیر در ویسکی به بازار عرضه کنند، شورش کردند. و اینطور بود که شورش ویسکی آغاز شد.
این قیام در سال 1794، هنگامی که ارتش ناهمگن مخالفان به رهبری دیوید بردفورد به راه افتاد و پیتسبورگ را اشغال کرد، به اوج خود رسید. جورج واشنگتن خودش دست به کار شد و ارتشی را برای سرکوب شورش فرستاد.
موضوع اصلی از دیدگاه دولت نحوه اعمال قوانین ملی در سطح محلی بود که توسط کنگره تصویب شد.
درسی که از شورش ویسکی میگیریم به مذاکره اثربخش مربوط میشود.
اگر نمایندگان کنگره غربی به جای این که به منافع فدرال بپردازند، با مردم مذاکره میکردند، میتوانستند از این نارضایتیها جلوگیری کنند.
در 3 مارس 1791 – دو سال پس از افتتاح اولین کنگره ایالات متحده در 1 آوریل 1789 – مجلس پس از یک بحث نسبتا داغ، قانون ویسکی را با 35 رأی موافق و 21 رأی مخالف تصویب کرد.
در این قانون مالیات غیر مستقیم برای ویسکی در نظر گرفته میشد، که در مرزهای غربی ایالات متحده نوپا از محبوبیت چندانی برخوردار نبود. هر چند این قانون را نمایندگان منتخب مردم تصویب کرده بودند، اما کشاورزان کشورهای غربی پنسیلوانیا (به غیر از ویرجینیا، کارولینای شمالی، کنتاکی، و جورجیا) آن را نوعی تحمیل ناعادلانه و غیرقابل قبول میدانستند. کشاورزان پنسیلوانیا در یک شورش مسلحانه کوتاه اما مهم قیام کردند.
این قانون پیشنهاد وزیر خزانه داری، الکساندر همیلتون، بود که سعی داشت راهی برای کاهش بدهیهای فدرال پیدا کند. در واقع این برنامهای کاملا هوشمندانه برای جمع آوری یک ثروت هنگفت در دست چند سرمایه دار مرفه بود، به این امید که آنها بتوانند ایالات متحده را در یک پایه اقتصادی مستحکم قرار دهند.
اعتراض شورشیان به این خاطر بود که این یک نوع مالیات نزولی محسوب میشد- که به خاطر یکنواخت بودن آن بیشتر از آنکه از افراد پردرآمد مالیات کسب شود، از قشر کم درآمد گرفته میشد. و به جای اینکه هدف مالیاتی مصرف کننده باشد، تولید کننده بود. کشاورزان عادی گفتند که این قانون کاملا ناعادلانه است.
بلافاصله پس از اعمال مالیاتها، اعتراضات آغاز شد. معترضین تظاهرات کردند و از پرداخت مالیات امتناع ورزیدند. گاهی اوقات به مامورین مالیاتی نیز حمله میکردند. اوضاع کاملا ناآرام بود؛ تا سال 1794 که نمایندگان فدرال شورشیان را به جرم فرار مالیاتی دستگیر کردند.
آن روی زشت سکه نمایان شد. گروه کوچکی از شورشیان به خانه جان نویل، بازرس مالیات در غرب پنسیلوانیا حمله کردند. پس از رد و بدل شدن تیراندازان، مهاجمان آنجا را ترک کردند – اما روز بعد با نیروهای بیشتری برگشتند. حالا 10 سرباز فورت پیت از نویل محافظت میکردند. در جریان رویارویی بعدی، رهبر شورشیان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.
در 1 اوت 1794، وکیلی به نام دیوید بردفورد، یک گروه 7000 نفری از شورشیان را جمع کرد تا به سمت پیتسبورگ راهپیمایی کنند. زمانی که شهروندان پیتسبورگ مرزبانان ناراضی را نه با اسلحه بلکه با گوشت گاو، ژامبون و ویسکی دیدند، طرح به مشعل کشاندن شهر نقش بر آب شد.
وقتی خبر این حمله ناقص به دولت فدرال فیلادلفیا رسید، رئیس جمهور جورج واشنگتن به اندازه کافی صحبت کرده بود. او تصمیم داشت سیاست دوگانه مذاکره و نمایش اقتدار را به کار گیرد. ابتدا، یک کارگروه صلح متشکل از سه مذاکره کننده پنسیلوانیایی اعزام نمود.
سپس یک ارتش فدرال متشکل از 13000 سرباز تحت فرماندهی قهرمان جنگ انقلاب، ژنرال هنری «لایت هورس هری» لی، فرماندار ویرجینیا، تشکیل داد. این ارتش معروف به «ارتش هندوانه»، که وزیر امور خارجه همیلتون را همراهی میکرد و شامل اشخاصی همچون ژنرال دانیل مورگان و مریوتر لوئیس جوان بود، به غرب پنسیلوانیا رفت.
در پایان، 20 شورشی گمنام دستگیر و برای محاکمه به فیلادلفیا منتقل شدند. دو نفر به جرم خیانت محکوم شدند، اما رئیس جمهور واشنگتن هر دو را برای نشان دادن بزرگواری خود، عفو کرد.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب پیروزی در نبرد فروش