موسیقی
نزد شوپنهاور تجربه موسیقی از جایگاه خاصی برخوردار است. وی نگاهی بیشتر شکاکانه و انتقادی به روح زمانۀ رومانتیسم دارد. اما در مورد موسیقی شرایط از نظر وی متفاوت است. موسیقی برای شوپنهاور همیشه به عنوان ممتازترین نوع هنر مطرح است.
تجربهای اسرارآمیز که به طور مستقیم به جوهر جهان میرسد. موسیقی شناخت بیاراده ایدهها نیست، بلکه تصویر خود اراده است. موسیقی در کنار طبیعت، زبانی است که اراده خود را در آن به مستقیم ترین و واضح ترین شکل ممکن نشان میدهد. از نظر شوپنهاور در حالی که سایر هنرها از سایه سخن میگویند، موسیقی از ماهیت و جوهر حرف میزند و به همین دلیل از تأثیر احساسی محکمی برخوردار است.
«باطن وصف ناپذیر موسیقی که به سبب آن موسیقی به عنوان بهشتی بسیار آشنا اما تا ابد دور از کنار ما عبور میکند، بسیار قابل درک و در عین حال غیر قابل توضیح است، این باطن وصف نشدنی مبتنی بر این امر است که موسیقی همه انگیزههای جوهر و ماهیت درونی ما را کاملاً بدون واقعیت و به دور از عذاب آن منعکس مینماید.»
این نظریه وجود داشت که موسیقی در بین همه هنرها رفیع ترین جایگاه را پذیرفته و از نیرویی جادویی برخوردار است، نیرویی که ما را با جوهر جهان مرتبط میکند. نیرویی که موسیقی را نه فقط برای شوپنهاور و نیچه، بلکه برای تمامی جهان هنر جذاب کرده است.
با این وجود موسیقی تنها به طور موقتی ما را از نفوذ و تأثیر اراده دور نگه میدارد. نفی و انکار دائمی اراده در مجموع در چگونگی برخورد و رفتار ما با جهان ظاهر میشود. مبنای آن امر نگرشی به زندگی است که وحدت همه موجودات را پذیرفته و همه موجوداتِ دیگر را به عنوان همدردان تجربه کرده و پذیرفته باشد.
فلسفه اخلاق شوپنهاور، فلسفه اخلاقِ ضابطهها و ضابطه گذاریها نیست، بلکه فلسفه اخلاقی است که در کانون آن تنها یک فضیلت به نام ترحم قرار گرفته است.
در «ترحم»، در پذیرش همدردی با دیگران، با این شناخت که همه موجودات یک واحد و یکپارچه هستند، بر خودپرستی و خودخواهی غلبه میشود. این مسئله برای شوپنهاور همچنین، معنای واقعی این درخواست مسیحیت است که «همنوعت را همانند خودت دوست بدار». شوپنهاورِ متافیزیک شناس، خداوند مسیحی را عزل کرد و شوپنهاورِ اخلاق شناس از خداوند عهد جدید اعاده حیثیت کرده است.
فلسفه اخلاق شوپنهاور همچنین حاوی یک عنصر جدید انقلابی است. در تفسیر وی از جهان، هر آنچه که زندگی میکند، به یک اندازه از ارادۀ خردگریز تبعیت میکند. این موضوع به عنوان پیامد اخلاقی به این معنا است که رفتار و کردار ما میبایست به یک اندازه متوجه همه موجودات باشد.
انسانِ شوپنهاور دیگر همانند جهان بینی مسیحی اشرف مخلوقات نیست، بلکه فقط حیوانی در میان حیوانات دیگر است. همه موجودات بخشی از وحدت و یکپارچگی زندگی محسوب میشوند و به همین خاطر همدرد هستند. از این جهت میبایست ترحم ما شامل همه موجودات شود.
بنابراین شوپنهاور اولین فیلسوف معروف فلسفه غرب است که خاطر نشان میسازد، همه موجودات زنده دارای احساس، حق رفتار و برخوردی اخلاقی را دارا هستند. فلسفه اخلاق شوپنهاور، یک فلسفه اخلاق همدلیِ فراگیر است که در آن حکمت مذاهب آسیای شرقی با دیدی آینده گرا و بومشناختی نسبت به همه طبیعت، توأم میگردد.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب شوپنهاور تاملات و تاثیرات