شکست ماکس وبرماکس وبر نویسندهٔ بزرگ سیاسی و بنیادگذار جامعه‌شناسی - نشر پیله

شکست ماکس وبر

کتاب ماکس وبر سیاستمدار دانشمند و فیلسوف
Rate this post

شکست

ماکس وبر نویسندهٔ بزرگ سیاسی و بنیادگذار جامعه‌شناسیِ امروزی بود. او به‌عنوان یک دانشمند بزرگ و به‌عنوان نویسندهٔ آثار خارق‌العاده شناخته شده است. او شوهر و دوست خوبی بود، مردی که خوشبختی را می‌شناخت. با این حال، اقدام سیاسی از او دریغ شد، آثارش قطعات غول­پیکری باقی ماندند. او سال‌ها از بیماری رنج می‌برد و تنها بر تعداد کمی از مردم در طول زندگی‌اش تأثیر گذاشت.

این واقعیت‌های محض دربارهٔ شکست ظاهریِ ماکس وبر چیزی دربارهٔ جوهر شکست او به ما نمی‌گوید. در او هاله‌ای از شکست به معنای عمیق‌تر وجود داشت. شکست او با کاری که قادر به انجامش نبود، و موفقیت او با آنچه قادر به انجامش بود مطابقت ندارد. شکست او شکستی بود که شبیه یک ارادهٔ فعال است، شکست واقعی یک انسان در وجودی تاریخی که بر او تحمیل شده است:

در حوزهٔ سیاسی، جنبه‌ای از وجود او که هرگز به‌طور کامل محقق نشد، امکان محض باقی ماند. بینش سیاسی او کاساندرا بود که نمی‌توانست هیچ‌کس را متقاعد کند و کاری جز رنج انجام دهد. او شبیه ماکیاولی یا میرابو بود که با رئالیسم بی‌رحمانه‌شان بالاتر از همهٔ متفکران سیاسی زمان خود قرار گرفتند، اما بدون تأثیر مهم باقی ماندند.

اما آنها به دلیل نداشتن شخصیتی که ماکس وبر داشت شکست خوردند. او بالاترین هدف را برای خود قرار داد: عمل سیاسی بدون میل شخصی به قدرت، بر اساس نیروی یک وظیفه. شکست او ضروری بود، زیرا آنچه او می‌خواست از نظر انسانی حقیقت داشت، اما در واقع دستیابی به آن غیرممکن بود.

در علم، کار او پراکنده باقی ماند. نه به خاطر کمبود انرژی، بلکه به این دلیل که وظیفهٔ خود را در حقیقت می‌دید. او احساس می‌کرد که با دانش نامحدودش شکست خورده است، دقیقاً به این دلیل که جوهر دانش، شکست در حدود است تا راه را برای حقیقت عمیق‌تر در عمل و هستی باز کند. او نقطه‌ای را هدف گرفت که شکست به حقیقت تبدیل شود. علم به ذات خود هرگز کامل نمی‌شود. در علم یک قطعهٔ خارق‌العاده بیشتر از هر دانش کاملی است که همیشه فریبنده است.

او به‌عنوان مردی با ذهن فلسفی، از محدودیت‌های تناهی رنج می‌برد. با وجود تمام واقعیت عمل خود، ظاهرا از فقدان دامنهٔ کافی و از این که معتقد بود کارش فاقد ارتباط تاریخی است رنج می‌برد: او به دنبال عینیت بود، چیزی کامل و معتبر در جهان، که می‌توانست خود را به آن بسپارد تا به خودِ اصیلش تبدیل شود، و نمی‌توانست احساس کند از مرحلهٔ وسیع فعلیت طرد شده و مانند کسی که از دنیا و فضا محروم شده است، به عقب پرت شده است.

اما او به این شکست به‌عنوان شکست واکنش نشان نمی‌داد. او هرگز ضعیف نمی‌شد، همیشه، تحت هر شرایطی، تمام وجودش را وقف هر کاری می‌کرد که احساس می‌کرد وظیفهٔ اوست. تنها تا حدی که تعهد کامل ‌شود، کارش را انجام می‌داد، صرف‌نظر از اینکه حوزه‌های بیشتر یا کمتری از واقعیت را تحت تأثیر قرار می‌دهد، شخصیت نسبی و نمادین خود را آشکار می‌کرد. این شکست واقعی او به معنای بازگشت به سرچشمۀ اصیل بود.

برگرفته از کتاب ماکس وبر سیاستمدار، دانشمند و فیلسوف

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *