شکسپیر متألّه نبود و همچنین آثار وی هیچگونه دخالتی در دعاوی نظری نداشت، اما در فرهنگی پرورش یافت که مقامهای آن بر آزادی مطلق الهی، عشق لایتناهیِ الهی، ایمان به یگانگی، فیض ازلی، نفرین ابدی و رستگاری قطعی تأکید داشتند.
شکسپیر
او در نظریههای اجتماعی و سیاسی که بازتابی از مفاهیم دینی بود، به ادعاهایی به همان اندازه افراطی پیرامون اقتدار پادشاهان بر فرودستان، پدران بر زنان و فرزندان خود، افراد سالخورده بر جوانان و نجیبزادگان بر غلامان دست یافت.
نکتۀ شایان توجه آن است که آثار شکسپیر با هوشیاری بر تمامیِ تخیّل و آرزوهای انسانی، نسبت به گرایش مطلقگرایانه بسیار رایج در روزگار خود از ماوراءالطبیعه تا جهان مادی حساسیت نشان میدهد. پادشاهان در دوران وی پیوسته در پیِ شناسایی الزاماتی بودند تا با عملکرد بر آن چارچوب به سلطنت خود تداوم ببخشند.
ژنرالها نیز خطوطی را روی نقشه پیاده میکردند و دستوراتی لازمالاجرا صادر میکردند، صرفاً جهت دستیابی به سرزمینهایی که از تدابیر آنها سرپیچی کردند. همینطور مردان خودپسند کلیسایی با ادعاهای گزاف خود بهسخره گرفته میشدند، در همان حال، رؤیاپردازان افراطی و مذهبی، که مدعی ارتباط مستقیم با خداوند بودند، افرادی دغلباز شناخته شدند.
شاید بیش از همه، عاشقان دلباخته در نمایشنامههای شکسپیر هستند که بارها و بارها به موانعی برخوردند که جامعه و طبیعت برای پرشورترین و ظاهراً مهارناشدنیترین احساسات آنها به وجود آورد: «ای بانوی من! این همان هیولایی است که در عشق وجود دارد.» سخنی که تُریلوس به کرسیدا میگوید: «ای بانو! معنی مبالغه در عشق این است که برای اراده حدی نیست، ولی قدرت اجرا محدود است، تمایل را حدی نیست درصورتیکه عمل تابع حدود است.»
در این زمینه: کتاب شکسپیر و آزادی
برگرفته از کتاب شکسپیر و آزادی

