ترامپ
این موضوع که ما بتوانیم و باید ترامپ را بشناسیم، مخالف شکوه شیطانی سوسیالیستها است. ترامپ بارها ثابت کرده که فقط یک سرمایهدار نیست، ویژگی که من در این کتاب بسیار برجسته کردهام. بلکه او یک مقام ارشد سیاسی است که مسئولیت سرمایهداری را در مقابل سوسیالیستها به عهده میگیرد. تاکتیک او غیرمتعارف است. ما همتای او را در تاریخ نداریم. پس در این قسمت، نقش دوم ترامپ را ارزایابی میکنیم.
معمولاً جناح چپ ادعا میکند که ترامپ باعث تنفر و جدایی در سیاست آمریکا شده است، ولی اینطور نیست. چیزی هست که ترامپ را وادار به آن میکند. سؤال ما این است: آیا برای اوضاع فعلی که جناح چپ ایجاد کرده، رویکرد ترامپ موثر است؟ من به عنوان فردی که در جوانی طرفدار ریگان بودم میگویم که ترامپ با ریگان فرق دارد.
خیلی از حامیان حزب ما مشتاق بازگشتن به دهه 1980 هستند. پدیده ترامپ هرگز تا حدودی خواهان اتصال به دوران خوش گذشته است و حسننیت طرف مقابل را میراند. ترامپ از شوخی کردن با تیپ اونیل رئیس دمکرات مجلس نمایندگان آمریکا و همچنین با سام دونالدسون گزارشگر سابق اخباط ABC لذت میبرد، ولی ترامپ به چنین حسن نیتهایی معتقد نیست .
همانطور که در مصاحبه با خانواده من گفت آن را دریافت نمیکند. ریگان روی دو اولویت کلیدی یعنی پیکار با امپراطوری شوروی و قطع کردن مالیاتها تمرکز میکرد و معتقد بود دنیا را فقط با این دو روش میتوان تغییر داد. وقتی به خاطر نادیده گرفتن افزایش مخارج دولت و کسر بودجه ناشی از آن سرزنش شد به شوخی گفت: با دویست بیلیون دلار در سال، کسر بودجه آنقدر بزرگ شده که از خودش مراقبت کند.
برعکس او، ترامپ با هر مخالفتی مبارزه میکند. او پیمان تجاری را دوباره مینویسد، در طرح اوباما کر شکاف ایجاد میکند، به اصلاح مالیات اصرار میکند، به آئیننامه دولت انتقاد میکند، با این همه هنوز وقت پیدا میکند که به مریل استریپ، پخش زنده شب شنبه و اخبار جعلی نیویورک تایمز ضربه بزند. ترامپ یک پا در مبارزه سیاسی و یک پا در مبارزه فرهنگی میگذارد.
به اعتقاد او مبارزه سیاسی فقط در یک گوشه از میدان رخ میدهد. ولی مبارزه فرهنگی گستردهتر بوده و از فرهنگ ملی برمیخیزد. ترامپ نسبت به آن احساس خوبی دارد. زبان گفتگوی ترامپ اصطلاحی و محاورهای، تا حدودی هم بیادبانه است. ولی مردم آن را میفهمند و از گویش عامیانه بوروکراتیک بسیار متفاوت است. وقتی ترامپ متهم به عدم شایستگی برای ریاست جمهوری شد به شوخی گفت: من رئیسجمهور قرن بیست و یکم هستم.
قبلاً هم اشاره کردم که ترامپ قدرت رسانه اجتماعی را قبول دارد. او گفتمان ملی را کلمه به کلمه از حساب توییتر خود تعیین کرده و گاهی اول صبح، با توییتهای بیمقدمه، سروصدا ایجاد میکند. او از حساب توییتر خود برای دیوانه کردن مخالفان استفاده میکند، اینکه آنها را همیشه نامتوازن نگه دارد و خشم آنها را تحریک کند. او میداند چکار میکند.
او یک کشتیگیر است، احتمالاً بهترین کشتیگیر در دنیای امروز باشد. یک جنبه از او که باعث میشود ورزشکار خوبی باشد، از مبارزه کردن لذت میبرد. هرچند جناح چپ ترامپ را متهم میکند که سر به سر این گروه یا آن گروه میگذارد ولی او ذاتاً در انتخاب اهداف خود غیرتبعیضآمیز برخورد میکند.
او یک کشتیگیر فرصت برابر است. آیا ترامپ هم محافظهکار است؟ این سؤال ظریفی بود که وقتی اولین بار او وارد عرضه شد، مطرح کردند. سابقه ترامپ از نظر سیاسی تاریک و مبهم و رکورد او در مخالفت با سقط جنین و مسائل دیگر در بهترین شرایط است. همانطور که میدانیم او در ابتدا به هر دو حزب کمک اهدا میکرد ولی من تعجب میکنم که چرا او در حزب دمکرات رقابت نکرد؟ جناح چپ چطور به او ابراز محبت میکرد؟ چطور از او حمایت میکردند؟ او این کار را نکرد و اکنون بعد از یک دوره کامل ریاست جمهوری، در مورد جایگاه او شکی وجود دارد؟ من فکر نمیکنم. اصولاً ترامپ محافظهکارترین رئیسجمهور از زمان ریگان بود، و حتی قابل اطمینانتر از او است. ترامپ هم مانند ریگان یک میهندوست و عاشق مردم است. من معتقدم به همین علت در جبهه جناح چپ رقابت نکرد.
آبراهام لینکلن در ستایش مشاور سیاسی خود هنری کلی گفت: «او کشور خود را دوست داشت چون کشور خود او بود. ولی بیشتر از آن به علت اینکه کشور آزاد بود، دوست داشت. او مشتاق پیشرفت، رونق و عظمت آن بود. چون در این صورت آزادی انسان تضمین میشود.» اگر مقایسه کنیم آن فرد میتوانند ترامپ هم باشد. او مثل ریگان سرمایهدار طرفدار بازار آزاد بود.
تنها اخطار در این رابطه موضع ترامپ نسبت به تجارت است. ولی آن هم میتواند با اصول بازار آزاد وفق داده شود. در هر صورت ترامپ از تعرفهها حمایت میکند، نه به خاطر اینکه او میخواهد تجارت را میان ملتها محروم کند، علت این است که میخواهد به دیگر کشورها مثل چین و فرانسه فشار بیاورد که موانع تجاری خود را بردارند.
هدف ترامپ نه ایجاد مانع بلکه حذف تمام موانع تجاری است تا زمینه مساعد برای تجارت فراهم گردد. استراتژی او تجارت جهانی آزاد است. سیاست تجارت ترامپ که به عنوان یک شکل میانهرو توزیع مجدد اقتصادی تلقی میشود، نه از ثروتمند به فقیر، بلکه از مصرفکننده به کارگر میباشد. به هر ترتیب، مصرفکنندگان، ثروت بادآورده زیادی از بابت جهانی شدن، مهاجرت و انقلاب دوم ارتباطات کسب کردهاند.
این انقلاب محصولات ارزانتر و بهتر بود. ولی ترامپ میداند که در پروسه فروپاشی کامل جوامع اینگونه پیشرفتها به شدت به طبقه کارگر در بخشهای تولید آسیب میزند. حتی اگر آن اصول آزادیخواهی محض را به هم بریزد، ترامپ تأکید میکند از آنهایی که بیشترین ضربه را دیدهاند، حمایت شود.و سرانجام ترامپ برای غافلگیر کردن خیلی از محافظهکاران و جمهوریخواها ثابت کرده که در مسایل اجتماعی، مخصوصاً سقط جنین خیلی دقیق است. یک فعال ضد سقط جنین به من گفت:
«خدا باید یک شوخی باشد. اگر ما در جامعه مخالف سقط جنین دور هم جمع شدیم تا شخصی را برای نمایندگی خود انتخاب کنیم، هرگز با ترامپ یا شخصی مثل ترامپ روبهرو نمیشویم. اما او آنجاست و کار خدا را انجام میدهد. او نه تنها مالک دیوان عالی، همچنین دادگاههای تجدیدنظر با قضات مخالف سقط جنین است.»
ترامپ هم ضعف خود را دارد. او باید همان روز اول «کومی» را اخراج میکرد. اگر این کار را کرده بود، بازجویی مولر وجود نداشت و ترامپ وزارت دادگستری خود را کنترل میکرد. اما به هر علت، ترامپ این کار را نکرد و بهای گرانی را به این بیتوجهی پرداخت. در نتیجهی آن، کسانی که در دوران اوباما خدمت میکردند و هنوز هم بودند، مثلاً راد روزنستاین در موضع انتقام علیه اخراج کومی، از طریق بازجویی مولر بودند، در حالی که دستنشانده بهدردنخور، جف سشن، در یک سکوت نابهجا به سر میبرد. به عبارتی، روزنستاین فهمید که چطور از وزارت دادگستری ترامپ علیه خود او استفاده کند.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب آمریکا تحت لوای سوسیالیسم