دانش فیلسوف
دانشی که بیشتر از همه نیاز دارید، دانش علم نه با جزئیات دقیق، بلکه همراه نتایج کلی، تاریخچه و به ویژه روش آن است. این علم است که تفاوت بین دنیای مدرن و جهان قبل از قرن هفدهم را مشخص می کند.
این علم است که اعتقاد به سحر، جادوگری و افسون گری را برای همیشه از بین برده و پذیرش اعتقادات و خرافات قدیمی را برای انسان های هوشمند غیرممکن کرد.
این علم است که فرضیه کره زمین به عنوان مرکز جهان و انسان هدف برتر آفرینش را مضحک دانست. این علم است که باطل بودن دوگانگی های قدیمی روح و بدن و ذهن و ماده را نشان داد که منشأ شان در دین می باشد.
این علم است که سرآغاز شناخت ما از خودمان بوده و ما را تا حدی قادر می سازد تا خودمان را بدون مکانیسم های کنجکاوی ببینیم. این علم است که روش جایگزینی حقیقت آزمایشی را برای خطای حتمی به ما آموخت.
روح علمی، روش علمی و چارچوب دنیای علمی، باید توسط هر کسی جذب شود که می خواهد از نگاه فلسفی زمان ما و نه یک فلسفه ضد ادبیات گرفته شده از کتابهای قدیمی بهرمند باشد.
مطمئناً افلاطون از نوابغ بزرگ و ارسطو دائره المعارفی جامع بوده اند؛ اما شاگردان مدرن آنها فقط خطا می کنند. ساعتی مطالعه گالیله یا نیوتن به شما کمک بیشتری در حوزه فلسفه صحیح و روشن کرده تا این که یک سال وقت خود را صرف افلاطون و ارسطو کنید.
اما اگر به دانشگاه بروید، نظر اساتید تان این نخواهد بود.گفتیم، علم، برای فیلسوف از نظر نتایج و روش آن مهم است پس بگذارید چیزی در مورد هر یک از آنها به نوبه خود بگویم.
تاریخ جهان
در مورد نتایج: اولین چیزی که برای فیلسوف از اهمیت برخوردار است، تاریخ جهان، گذشته و آینده می باشد. قسمت های قبلی و بعدی حدس بوده، اما درباره فاصله میانی شکی نیست. به نظر می رسد، چندی پیش، ابری منتشر شده، چیزی مثل غباری بسیار رقیق که بعضی از قسمت ها به اندازه بقیه خیلی رقیق نبودند و این ها به تدریج تبدیل به ستاره شدند.
ستارگان و خورشید به خاطر اینکه ستاره دیگری از کنار آنها گذشته یا به دلایل مختلف دیگر، باعث بوجود آمدن تعدادی از سیارات دیگر شده اند که در ابتدا همانند والدینشان سوزان بودند اما با کوچکتر شدن شان سرد شدند.
یکی از آنها، وقتی که به دمایی مطلوب رسید، مواد خاص شیمیایی با ساختارهایی پیچیده تولید کرد که می توانست این ترکیب و ساختار خاص خود را به سیاره کناری خود نیز بدهد.
این خاصیت زندگی نامیده می شود. ساختارهای زندگی بتدریج پیچیده تر می شوند، هنگامی که آنها از طریق گونه های حیوانات و سبزیجات تکامل می یابند؛ یکی از پیچیده ترین آنها انسان است. وجود زندگی به تعدادی شرایط شیمیایی و حرارتی بستگی دارد. برای سال های بی شماری، دمای هوا برای زندگی خیلی گرم بود و شاید در پایان هم خیلی سرد شود.
اما برخی از منجمان، به عنوان مثال جیمز جین، به ما می گوید که قبل از سرد شدن جهان، خورشید منفجر می شود و باعث خواهد شد که زمین و تمام سیارات دیگر به گاز تبدیل گردند. به هر طریقی، کاملاً مسلم است که زندگی بر روی زمین متوقف خواهد شد.
کهکشان راه شیری
جهان هم از نظر زمان و هم فضا مقیاس وسیعی دارد.خورشید تقریباً 93 میلیون مایل از زمین فاصله دارد و نور آن در عرض هشت دقیقه به ما می رسد. نزدیکترین ستاره ها آنقدر از زمین فاصله دارند که نور آنها چندین سال طول می کشد تا به ما برسند.
همه ستاره هایی که با چشم غیر مسلح می بینیم بخشی از کهکشان راه شیری هستند که یکی از خوشه های ستاره ای عظیم می باشد.
علاوه بر خوشه های ستاره ای، چیزی نزدیک به میلیون ها ابر وجود دارند که بسیار دور هستند، به قدری که نور آنها صدها هزار سال طول می کشد تا به ما برسد، اگرچه 180000 مایل در ثانیه سرعت دارند.
طبق مقیاس زمانی، زمین میلیون ها سال است که وجود دارد، اما اخیرا آغاز پیدایش آن را با خورشید یکی می دانند.
وقتی جیمز جین از احتمال منفجر شدن خورشید می گوید، در ابتدا همه تصور کردند که آن فاجعه ای قریب الوقوع می باشد، اما سرانجام او برای تسلی خاطر همگان گفت كه چنین چیزی یک میلیون سال دیگر اتفاق می افتد.
جهانی که ما از آن حرف زدیم، به طور پیوسته به سوی وضعیتی متمایل است که در آن انرژی به طور یکنواخت توزیع می شود و بنابراین دیگر می تواند مانند الان سودمند باشد. وقتی که زمان آن فرا می رسد، احتمالاً خیلی قبل تر از آن، زندگی در همه جا منقرض می شود و تنها معجزه می تواند آن را بازیابی کند.
حتی دانشمندان دینی، اگر کاتولیک نباشند، با این نظر موافق هستند که اینها محتمل ترین نتیجه گیری بر اساس شواهد موجود می باشند.
بگذارید این تصویر جهان را در مقابل آنچه قرار دهیم که در کتاب مقدس آمده و پدران مسیحی ارائه داده اند و بطور کلی تمام مسیحیان آن را پذیرفتند تا اینکه علم باعث شد، انسان ها آن را زیر سؤال ببرند.
مطابق باکتاب مقدس و پدران مسیحی، جهان در طی شش روز به امر خدا خلق شد؛ تاریخ خلقت بر اساس داده های موجود در کتاب پیدایش محاسبه شده و حدودا به ۴۰۰۴ قبل از میلاد مسیح بر می گردد.
زمین مرکز جهان بوده و خلقت آدم و حوا آخرین کاری بوده که خدا امر کرده است. خدا به آنها گفت كه از میوه درختی خاص نخورند و هنگامی که آنها علی رغم فرمان خدا از آن میوه خوردند، موجب غضب خداوند شدند.
اگر چه خداوند همیشه آگاه بود که آنها از فرمانش سرپیچی می کنند. غضب خداوند به حدی بود که برای آنها مجازاتی ابدی در نظر گرفت: آنها و تمام فرزندانشان شایسته آن بودند که برای همیشه در آتش ابدی بسوزند.
اما عیسی مسیح به خاطر بشر آن مجازات را پذیرفت، رنج به صلیب کشیده شدن و سپری کردن سه روز در جهنم را به جان خرید. به موجب رنج مسیح، کسانی که عقاید صحیح داشتند و مراسم دینی خاصی را برگزار می کردند به جای جهنم به بهشت می رفتند.
این جهان قابل مشاهده، با ظهور دوباره مسیح نابود می شود که تاریخ آن نامعلوم است. اولین شاگردان اعتقاد داشتند که این رخداد قریب الوقوع است و پس از آن انتظار می رفت که در 1000 بعد از میلاد رخ دهد. برخی فرقه های پروتستان هنوز هم فکر می کنند که این امر در چند سال آینده رخ می دهد. طبق نظر کاتولیک ها پس از آن فقط بهشت و جهنم و برای مدتی برزخ باقی خواهند ماند.
حال بگذارید به برخی از تفاوت های این دو مفهوم از جهان بپردازیم. اول اختلاف مقیاس: جهان مسیحی کوچک و عمر کوتاهی (جدا از بهشت و جهنم) داشته، در حالی که پیدایش و نابودی عالم علمی مشخص نبوده و مطمئناً هر دور غیرقابل تصور هستند.
در جهان مسیحی، همه چیز هدف و جای خودش را داشت و کاملا منظم و مرتب مثل آشپزخانه زنی کدبانو بود. تفاوت دیگر این است که مرکز جهان مسیحی زمین بوده، در حالی که جهان علمی هیچ مرکزی ندارد. در جهان مسیحی، زمین ثابت و اجرام آسمانی دیگر دور آن می چرخند، در حالی که در جهان علمی همه چیز در حال حرکت است.
جهان مسیحی برای انسان ساخته شده، در حالی که جهان علمی، برای رسیدن به هدفی ساخته شده که نمی توانیم آن را تصور کنیم. در واقع کل مفهوم هدف که بر اندیشه شبه علمی در طی 2000 سال از زمان ارسطو تا قرن هفدهم حاکم بود با توضیحات علمی مدرن ناپدید شد.
این سوال که چرا قوانین طبیعت اینگونه هستند را علم پاسخ نداده است، زیرا دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم آن پاسخی دارد. تصورات اخلاقی مانند گناه و مجازات برالگوهای مسیحیان غالب بودند که در الگوهای علمی هیچ جایی ندارند.
عالم مسیحی چنان بود که ممکن انسان های ناآگاه انتظار داشتند، در حالی که جهان علمی آشکارا تعصبات، امیدها، عشق و نفرت ما را نادیده می گیرد.
به غیر از همه این اختلافات، تفاوت هایی بین شواهد وجود دارند. شواهد برای الگوی مسیحی همه چیزها کتاب مقدس است، اما شواهد جهان علمی جهان مشاهده و استقرا می باشد. علم به دنبال پایه و اساس کتاب مقدس است. آیا نویسندگان کتب پنجگانه عهد عتیق در هنگام خلقت جهان حضور داشتند؟ البته که نه.
آیا می توانیم باور کنیم که خداوند حقیقت را به آنها نشان داد؟ مشکلات زیادی در این دیدگاه وجود دارد. انجیل تنها کتاب مقدس نیست و مذاهب دیگر کیهان شناسی متفاوتی دارند.
چگونه یک پرسشگر بی طرف بداند که کدام یک را باور کند؟ کتاب مقدس بعضی اوقات خودش متناقض است؛ در مورد آفرینش آدم و حوا دو داستان متفاوت بیان می کند و در یک جا می گوید در کشتی دو گوسفند وجود داشت در حالی که در جای دیگر می گوید که هفت عدد بودند.
مشکلات دیگری هم وجود دارند. جیسوت اکوستا ساکن جنوب آمریکا از وجود حیواناتی تعجب کرد که تنها در آنجا وجود داشتند، اگرچه همه آنها باید از کوه آرارات به این مکان آمده بودند.
همچنین وجود تنبل به ویژه در آنجا گیج کننده بود، زیرا با آن کندی و سرعت کم به سختی می توانسته خود را به آمریکای جنوبی در زمان سیل برساند.
البته ملوانان ممکن است جانوران عجیب و غریب مختلفی را از دنیای قدیم آورده باشند، اما پدر مسیحی، این را مخصوصا در مورد اقاقیا بعید می داند که عطرش غیرقابل تحمل است.
سپس مشکل فسیل ها پیش آمد که به نظر می رسید جهان قدیمی تر از این ها است، اگر کتاب پیدایش صحیح بگوید. به تدریج اعتقاد به حقیقت تحت اللفظی کتاب پیدایش معروف رها شد و راه برای پذیرش علمی باز گردید.
آنچه که علم در مورد زمانها و مکان های بسیار دور می گوید همه با تردید است. علم بر اساس احتمالات در شواهد موجود حرف می زند، اما اگر شواهدی جدید کشف کند، ممکن است به نتیجه گیری متفاوتی دست یابد. با این حال بعید است که این تصویر کلی تغییر زیادی کند.
آنچه را که خداشناسی قبل از تضعیف قدرتش توسط علم گفت، بیانی بسیار متفاوت داشت: آنچه آن بیان کرد حقیقت ابدی، غیرقابل تغییر، غیرقابل انکار بود.
کسانی که آن را زیر سؤال بردند سزاوار سوختن در آتش همین جا روی زمین بودند، همانطور که جوردانو برونو را در رم سوزاندند و آنها مطمئناً در آخرت نیز در آتش ابدی می سوزند.
اکنون هیچ متکلمی این حرف را نخواهد زد، بدین دلیل که حتی معصومین متعصب نیز مجبور شده اند به طرز ناگهانی با ورود علوم پایه دیدگاه های خود را اصلاح کنند.
هر کسی که مایل است فیلسوف شود، باید با دقت به تاریخ علم و به ویژه جنگ آن با خداشناسی توجه کند.
به استثنای ریاضیات محض، هر علم دیگری برای بقای خودش جنگید. به خاطر نجوم، گالیله و برای زمین شناسی بوفون محاکمه شد.
علم پزشکی برای مدت طولانی به خاطر مخالفت کلیسا با کالبدشکافی جسد مردگان غیر ممکن بود. داروین هم خیلی دیر آمد وگرنه مجازاتهای زیادی را متحمل می شد، اما کاتولیک ها و قانونگذاری تنسی هنوز تکامل را با ناسزاگویی در نظر می گیرند.
هر مرحله با دشواری های خودش پیروز شد و هر مرحله جدید هنوز هم مخالف دارد، انگار که هیچ کس از شکست گذشته درس نمی گیرد.
در روزگار ما، جدیدترین علم یعنی روانشناسی با مخالفت روبرو می شود، به ویژه وقتی که به نظر می رسد در “گناه” دخالت می کند.
در هر جامعه بشری، برخی از افراد رفتاری مغایر با منافع جامعه دارند؛ اگر زندگی اجتماعی بخواهد ادامه یابد، لازم است راه هایی برای جلوگیری از چنین رفتارهای ضد اجتماعی پیدا کنیم.
تصور “گناه” یکی از راه حل های پیشنهادی کلیساهای مذهبی برای این مشکل بود. اگر پلیس شکست خورد، گناهکار نمی تواند به خاطر فرارش خوشحال باشد، زیرا خدا او را مجازات می کند. این روش در انواع خاصی از موارد اثربخشی داشت.
اما ما اکنون می دانیم که بیشتر رفتارهای ضد اجتماعی دلایل روانشناختی عمیقی دارند و این رفتارها متوقف نمی شوند، مگر این که علل آنها با درمان روانشناختی حذف شوند.
بیشتر آنچه که قبلاً مدام به عنوان “گناه” قلمداد می شد، معلوم شد که بیشتر ماهیت بیماری دارد و ممکن است با درمان های پزشکی و نه مجازات قابل درمان باشد.
کسانی که نگرشی مبنی بر این دارند که به نظر آنها “گناه کاران” را به جای مجازات باید درمان کرد از جانب ارتدوکس ها متهم شدند. این صرفاً مخالفت قدیمی با علم به کمک این واقعیت است که روانشناسی، علم مورد نظر، هنوز جوان و نابالغ می باشد.
در اخلاق، به همان اندازه، تاریک اندیشی قدیمی ادامه دارد. هیچ کسی آسیب نمی بیند اگر مردی با خواهر همسر مرحومش ازدواج کند، اما کلیسا هنوز از چنین رفتار شرورانه شوکه می شود، از آنجا که “گناه” را به عنوان چه چیزی آسیب زننده نمی داند، بلکه به عنوان آنچه تعریف می نماید که كتاب مقدس یا كلیسا محكوم می كند.
برگرفته از کتاب هنر فلسفه پردازی
نوشتهی برتراند راسل