فاشیسم یکی از واقعیتهای دهشتناک نیمهی اول قرن بیستم بود. این واقعیت برای اگزیستانسیالیسم، به عنوان جریانی که همواره مشغول پاسخدهی به چالشهای مدرن است، اهمیتی تعیینکننده دارد.
ضد فاشیسم
در برخی موارد میتوان اگزیستانسیالیسم را در همراهی با فاشیسم مشاهده کرد، که مثال معروف آن زندگی مارتین هایدگر است. اما در عین حال، تفکرات هایدگر بر بسیاری از متفکران ضدفاشیسم تاثیرگذار بوده است. به ویژه در تفکرات سارتر و دوبووار، اگزیستانسیالیسم در تقابل با فاشیسم، به عنوان تهدید اساسی دوران مدرن، قرار میگیرد. در میان مباحثات گوناگون موجود در آثار آنان، فاشیسم، افراطیترین نمونه است.
سارتر و دوبووار در تفسیر خود از فاشیسم همواره از سرشت فلسفهی اگزیستانسیالیسم پیروی میکردند. درخشانترین بیانیه از سوی جنبش مقاومت علیه فاشیسم، به قلم دوبووار، این گونه نوشته شده است: “اگر بنا بر آن است که فاشیسم پیروز شود، آنگاه این امر دقیقا رخ خواهد داد.
- و انسانیت دیگر باقی نخواهد ماند….”. نتیجه گیری دوبووار عجیب و هشداردهنده به نظر میرسد. فاشیسم با انگیزههای نژادپرستانه و اقتدارطلبی خشونت آمیزش، بسیاری از ارزشهای انسانی را آشکارا مورد تهدید قرار میدهد.
اما از دیدگاه دوبووار، اگر قرار باشد فاشیسم استحکام یابد، انسانیت در ذات خود به پایان راه خواهد رسید. این دیدگاه محتمل به نظر میرسد، چرا که مفهوم انسانیت نه به شکل ماهیتی معین، که به شکل فرایندی از تجلی و گسترش تعریف میشود.
اگر این فرایند خلق شدنی است، پس انهدامپذیر نیز است. فاشیسم نیرویی است که در دوران مدرن، در صدد نابود ساختن فرایندی است که انسان به وسیلهی آن خود را در جهان خلق میکند.
کلید این فرایند، آزادی است. انسانیت نمیتواند در غیاب مطلق آزادی، وجود داشته باشد، چرا که بخشی از معنای “انسان”، روبرو شدن با جهان از رهگذر آزادی خویش است. اگر تجربهی آزادی ناممکن شود، آنگاه انسانیت مورد نظر ما محو خواهد شد.
سارتر این مفهوم را در اظهاری بحثبرانگیز و مشهور، در کتاب “اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر”، با بیانی ساده ارائه میکند.
او به بررسی این امر میپردازد که اگر فاشیسم پیروز میدان باشد چه خواهد شد، و اعلام میدارد که در این صورت: “فاشیسم بدل به واقعیت انسان خواهد شد، و آنگاه بدا به حال ما.”
در این زمینه: انقلاب
برگرفته از کتاب: فرهنگ توصیفی اگزیستانسیالیسم