حکومت دنیوی
فرآیند دنیوی شدن که البته چند دهه کش آمد، بهتدریج منجر به طلوع حکومتی شد که بهشدت نشان از «رمی بودن» داشت. کافی است کسی به حکمرانان متقدم اشتافننظری بیفکند و زبان تولیدات دیواناشان را بررسی کند تا دریابد که حقیقتاً چه تغییرات ژرفی در ساختار و چشم داشت آنها نسبت به مثلاً حکومت دو نسل پیش سالیان رخ داده است.
زبان اَسناد به تنهایی گویا است: واژگان با اعتماد به نفس، محکم و مدعی حاکم مستقل که تمام مظاهر حقارت و بهانههای ناتوانی را به دور افکنده و بیانش با لحن تا حدی مطنطن دفتردارانِ امپراتوریِ رمِ متأخر است. مدل آشکار آن یوستنینان بود که بازدهاش بهعنوان کد گذار و قانونگذار اینک بطور کامل در دسترس بود. و قوانین امپراتوران (اشتاوفن) در مجموعه کد (قانون رمی) طوری جا دادند که بعد از مصوبات دیوکلسین یا مارسیانوس، مصوبه فردریک اول یا فردریک دوم قرار گرفت. از آنجاکه آنها فرمانروای رمی بودند، قوانینشان مکمل قانون رم شد و بدین ترتیب تدابیر قانونگذاری آنان موضعی مشروع یافت.
نتایج این تغییراتِ ساختار و اساس حکومت ژرمنها (و اعقاباش) تاکنون بهدرستی شناخته نشده است: فرمانروا این جهانی شد و به وضع یک حاکم اصلاح نشده اعاده گردید. اما تا جاییکه فرآیند رمی شدن رفت، نتایج دور از دسترس داشت که مورد علاقه این متن نیست. کافی است اشاره شود که نفوذ زیادی در تمام حوزههای قانون و فلسفه حقوق در اروپای قارهای داشت و بهتدریج منجر به پدیده ای شد به نام پذیرش قانون رم.
حکومت اشتاوفنها در سرزمینهای ژرمن از قرن دوازدهم به بعد تا یک نقطه معینْ تظاهرات بیچونوچرای شخصیت دنیوی خود را نشان داد. مکاتبات بین فردریک اول و پاپها نشان از خودسری مبارز، رد بیباکانه مطالبات شرطی کلیساییان و اعتماد به نفس پرفروغ دارد که بهشدت با نگرش حکومت قبلی در تضاد است.
در اینجا لازم نیست که وارد جزئیات شویم ولی تعداد اندکی علامت روشنگر میتواند روند دنیویت را نشان بدهد. از آنجاکه قانون رم متعلق به امپراتور بود، حمایت ویژه از آن توسط شخص پادشاه، بدیهی می نمود از اینرو با فرمان او دانشجویان و استادان دانشگاه بولونیا در کنف حمایت ویژه امپراتوری قرار گرفتند. این فرمان که اسمش هابیتا بود، به دستور امپراتور در کد یوستینیان جا دادند و آن را در هماهنگی کامل با مشق رم قدیم، قانون مقدس نامیدند، همانطور که در این حکم خود قوانین رم، قوانین مقدس نامیده شده بود.در همین حال امپراتوری که ریاستاش با فردریک بود امپراطوری مقدس وجه تسمیه جدید در عین حال قدیم، شد که از یکطرف تقدس نهادهای حکومت رم را دوباره احیا کرد و از طرف دیگر یک خط فاصل متمایز بین امپراطوری مقدس و کلیسای مقدس رمکشید.
این توصیف در بیش از یک معنا میتواند به عنوان نوزایش باستان، امپراتوری غیردینی رم دیده شود. این لقب امپراطوری رم مقدس با تمام قوا تا سال 1806 باقی ماند. حتی اینکه محل سکونت حاکم «قصر مقدس ما» شد. و همانطور که اشاره رفت، زبان رسمی هم تغییرات را آشکار کرد: غنا و فرهنگ لغات پرطنین، لحن و نجوا و صورت بندی اهداف حکومت، رکگویی بی محابا، همه اینها آگاهیِ جدیدِ قدرت عمده حکومت که از بنیاد جدیدش بدست آورده بود، منعکس میکرد. در بستر آن روزگار، دنیوی کردن فرمانروایی، غیر مذهبی کردن حاکم به مفهوم کلیساشناختی آن و «قدسیت بخشی» به معنای قانون رم بود که به حکمرانی این جهانی، ناکلیسایی و طبیعی انجامید.
اینها و تعداد زیادی دیگر اصطلاحات و همچنین اقدامات واقعی اتخاذ شده، ناچاراً نگاه ما را به قانون عمومی رم که با قانون مربوط به امور مقدس و مقام کاهنان سروکار داشت، خیره میدوزد. شک نباید کرد که حکومت اشتاوفن قانون عمومی را خیلی خوب دستکاری کرد. زیرا به نوعی استوارترین بنیاد قانونی برای انجام وظایف حکومتی بود- اهرمی برای کنترل کلیساییان فراهم کرد. در عین حال از درگیری با نظام ملکی کلیسا اجتناب ورزید.
با این وجود هیچی جدید نبود: خودِ خودِ قانون رم باستان بود و چه پایهای نیرومندتر از این پیکر حقوقی برای هر حکومتی؟ و موقعیت واقعی عملاً خواستار کاربری عینی قدرت ملحوظ در قانون عمومی بود. در همین اثنا در رم انتخابی دوگانه صورت گرفته بود که به انشقاق انجامید و خطر تقسیم مسیحیت میرفت. اتفاقی بود که فردریک در آن نقشی نداشت، اما بهعنوان جانشین امپراتوران رم و به مثابه یک مسیحی وظیفه داشت که این خطر را دفع کند و الگوی آن در حقیقت امر توسط امپراتوری رم متأخر که در آنهم خطر از هم پاشی وحدت مسیحیت میرفت ولی با عمل امپراتوران برطرف شد، فراهم شده بود.
ابزار این کار شورای عمومی بود. هر چهار شورای جهانی قدیم تنها توسط امپراتور- به عنوان کسی که در قانون عمومی رم متولی خیر مشترک بود- فراخوانده شده بود زیرا موضوعات مقدس و کشیشان به عنوان مدبران بخش اصلی این قانون عمومی بودند.
بدینسان حکومت اشتاوفن هم شورای عمومی را فراخواند تا پاپ مشروع را معلوم نماید. در این شورا قرار بود نمایندگان پادشاهیهای غرب حضور پیدا کنند. نه تنها نحوه فراخوان بلکه رویه عملی نیز برحسب الگوی رمی بخصوص روش کنستانتین بود. بخشهای اصلی سخنرانی فردریک در افتتاح شورای پاویا در فوریه 1160 دقیقاً کپی سخنرانی کنستانتین در شورای فنیقیه سال 325 بود. حتی روش رسیدن به رأی هم عین فنیقیه بود: امپراتور در رأیگیری شرکت نکرد.علاوه بر این شیوهای که حکومت اشتاوفن سیاست خود را پیش میبرد و با اسقفها و راهبان سرکش برخورد میکرد، ثابت کرد که به چه اندازه مشق قدرت مونارشیک بر پایه قانون عمومی رم مؤثرتر، برازندهتر و چابکتر از شیوههای مبنی بر نظام مالکانه (قدیمی) کلیسا است.
از آنجائی که قانون رم ابزار حیاتی عرفی کردن حکومت شده بود، حاکمیت حاکم، نشان رسمی فرمانروایی، را نیز به او برگرداند. فرآیند رهاسازی حکومت و شالودهاش از کلیسا، در خلال قرن دوازده و سیزده، کاهش یافتن تدریجی عناصر تئوکراتیک حکومت را توضیح میدهد. به صفات متعدد فرمانروایی تئوکراتیک مثل «لرد تدهین شد» کمتر و کمتر توجه میشد، البته هرگاه مصلحت بود- با بازده نزولی- دوباره جلوه و شکوه آنها را بکار می گرفتند.
آمادگی حکومت برای قبول اصول قانون رم همچنین توضیح دهنده محبوبیت مطالعات قانون رم در قرون دوازدهم و سیزدهم است. اگر قانون رم پاسخی برای نیازهای وقت فراهم یا مفید بودن خود را ثابت نکرده بود، هیچکس به بولونیا یا سایر حوزههای فراگیری علم حقوق نمیرفت. نهادهای آموزشی و دنبال کردن شاخههای فراگیری را نمیتوان درخلأ فهمید: آنها در ارتباط نزدیک با جامعه و حکومت هستند. اعتقاد به اینکه همگان قانون رم را به قصد خودش مطالعه میکردند، صرفاً خیال پردازی است.
گرچه فرایند عرفیسازی حکومت به دلایل تاریخی، جغرافیایی و ایدئولوژیکی اول بار با حکومت ژرمنها آغاز گردید، ولی اگر فکر کنیم که سایر حکومتها تحت تأثیر آن قرار نگرفتهاند اشتباه میکنیم. البته حقیقت دارد که این تحول در جاهای دیگر به آن اندازه قابل رؤیت و مؤثر نبود، ولی زمینه انگیزه آن یعنی رها شدن از تنگناهای کلیساییان، شبیه هم بود و مثال ژرمن بدون شک بوسیله سایر حکومتها بهدقت نت برداری میشد.
بعلاوه، ترکیب متنوع دانشجویان «بین المللی» در بولونیا و سایر دانشگاههای حقوق، مقنع نشان میدهد که به چه اندازه آموزش قانون رم در قرون دوازده و سیزده جذاب بوده است. به دو نمونه مشخص، به این دلیل که خاستگاه آنها قانون رم است و مظهر قانع کننده تمایل حکومتهای سکولاراند، باید توجه کنیم.
شاید به یاد آورده شود که در هماهنگی با نوزایش پادشاه، سالهای به اصطلاح شاهواری، سابق بر این از روز تاجگذاری، یا دقیقاً از لحظه تدهین که لطف الهی فرمانروا مورد تائید قرار میگرفت، برآورد میشد. اما اینک طبق قانون رم روزشماری حکومت از لحظه جلوس واقعی شروع میشود. این قانون در سوم اوت سال 389 صادر شده بود.
از اینرو بسیار پیش از هر تاجگذاری یا مبدأ فئودالی. شاه ژرمن فیلیپ سوابیا ظاهراً اولین حکمران اروپا بود که این قاعده رمی را پذیرفته است: او اسناد خود را از لحظه جلوس تقویم میکند، روزی که انتخاب شد (هشتم مارس 1198) و نه از روز تدهین یا تاجگذاری (هشتم سپتامبر 1198). پادشاهان انگلستان و فرانسه این روال را ادامه دادند. هنری سوم 57 سال پادشاه بود، بنابراین معرفی تقویم جدید تا ادوارد به تأخیر افتاد، کسی که سالهای سلطنتاش از روز خاکسپاری پدرش آغاز میگردد (20نوامبر 1272)؛ او تا دو سال بعد تدهین و تاجگذاری میشود (19 اوت 1274). وضعیت در فرانسه یکسان است: لوئی نهم برای 45 سال پادشاه بود.
بنابراین در اینجا هم مکانیسم جدید تقویم تا جلوس فیلیپ سوم پذیرفته نشد. اهمیت این اسلوب به روشنی سقوط تدهین (و تاجگذاری) به رتبه دوم است. نوزایی پادشاه بهمثابه یک «قهرمان مسیح» یا «لرد تدهین شده» دیگر رنگی ندارد. او به شأن قبلی شاهسوار اصلاح نشده خود برگردانده شد، به عبارت دیگر، او شأن طبیعی خود را از سر گرفت. لطف الهی دیگر عنصر سازنده قدرت شاه نبود. فرمانروایی نوع تئوکراتیک از بین رفت، گرچه عنوان «پادشاه صاحب فیض الهی» حفظ شد و در بعضی از کشورها هنوز هم استفاده میشود.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب بنیادهای اومانیسم رنسانس