عصیانگری
گاهی فرد وسوسه میشود که به خیال بافیهای سرخوشانه پناه ببرد و تصور کند که شاید در مریخ یا ناهید، زندگی شادتر و عاقلانه تری وجود دارد، اما مهارت ما در سبک سری، آن را به خیالی خام تبدیل میکند. به زودی اگر خودمان رانابود نکنیم، کشمکشهای ویرانگرمان به سیارات دیگر نیز سرایت خواهد کرد.
شاید به خاطر آنها هم که شده، باید امید داشت که جنگ در دنیا به زندگی ما انسانها پایان دهد، قبل از اینکه حماقت و نادانی مان به دنیای عظیم خارج از این کره خاکی گسترش پیدا کند. اما این نیز امیدی نیست که بتواند مایه تسلی خاطر من باشد.
تغییراتی که دنیا در 50 سال اخیر تجربه کرده، باعث ایجاد تغییراتی در من شده که هیچ سنخیتی با کهن سالی ندارد. فرد توسط کسانی که به خرد خود کمترین تردیدی ندارند، به این باور رسیده که کهن سالی آرامش و بصیرتی با خود به همراه میآورد که باعث میشود بدیها و شرهای ظاهری وسیلهای برای رسیدن به خیر مطلق باشند.
من چنین دیدگاهی را قبول ندارم. آرامش در دنیای حاضر، فقط با چشم خود را روی حقایق بستن و یا ظلم حاصل میشود. بر خلاف آن چه به صورت عرف پذیرفته شده است، من به تدریج، بیشتر تمایل به طغیانگری پیدا میکنم.
تا سال 1914 خود را با دنیا همان گونه که بود، وفق دادم. بدی و شر وجود داشت ولی دلیل هم وجود داشت برای این که فکر کنیم از تعدادشان کاسته میشود.
بدون اینکه روحیه شورش گری داشته باشم، روند اتفاقات باعث شده اند که من به تدریج کمتر از قبل صبورانه به وقایعی که در حال وقوع هستند، تن در دهم. اقلیتی از مردم، اگر چه تعدادشان نیز در حال فزونی است، مانند من فکر میکنند، بنابراین مادامی که زنده هستم، باید با همین افراد کار کنم.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب در ستایش شکاکیت