سرکوب و طغیان
فرانسه در قرن هجدهم میلادی بزرگترین قدرت فرهنگیِ اروپا به شمار میرفت، آن هم به دلیل تاریخچهای طولانی که با تصرف منطقه گال توسط ژولیوس سزار شروع شده است. این مستعمره سازی یک فرهنگ باستانی تأثیرگذار را نصیب این کشورِ مناسب از لحاظ اقلیمی و جغرافیایی نمود، فرهنگی که حتی پس از فروپاشی امپراتوری روم نیز همچنان مؤثر باقی ماند؛ یکی از پیامدهای آن، مسیحی سازی اولیه بود که منجر به فرهنگ عظیم کلیساها و صومعهها گردید.
از دوران قرون وسطی و پس از از هم گسیختگی فرانسه، فرآیند تشکیل یک کشور مرکزی بزرگِ مستقل از قوم آلمانیِ امپراتوری مقدس روم آغاز شد، کشوری که از شروع دوران مدرن خود را یک حکومت ملی میدانست. در قرن هفدهم میلادی فرانسه توانست قدرت سیاسی خود را باز هم گسترش دهد، معاهده صلح وستفالن نقش و اهمیت سیاسی فرانسه را در اروپا تأیید نمود و به نقطه آغاز سایر تلاشها جهت افزایش قدرت این کشور بدل گشت.
پیش شرط این شکوفایی سیاسی و فرهنگی، موقعیت قدرتمند پادشاه فرانسه در ارتباط با کلیسای کاتولیک بود. البته در فرانسه همواره اعتراضها و تردیدهایی هم نسبت به جایگاه پادشاه و هم نسبت به جایگاه کلیسا وجود داشته است. گسترش کالوینیسم در برخی از نواحی فرانسه پیش از این در نیمه دوم قرن شانزدهم میلادی به وقوع جنگهای خونینی بین کاتولیکها و اوگنوهای اصلاح طلب منجر شده بود.
اما پس از آنکه پیشوای اوگنوها به عنوان هانری چهارم به پادشاهی فرانسه رسید و در سال 1593 به مذهب کاتولیک گروید، پیروزی کاتولیک قطعی شد. در هر حال فرمان نانت در سال 1598 یک مدارای نسبی را برای پروتستانها تضمین مینمود، تا اینکه چنین فرمانی در سال 1685 از سوی لوئی چهاردهم لغو شد و اگنوها به صورت خونینی سرکوب و طرد شدند.
سلطنت مطلقه با لوئی چهاردهم به نقطه اوج قدرت خود دست یافت، حکومتی که هیچ انحرافی از اصل «یک ایمان، یک قانون، یک پادشاه» را تحمل نمیکرد. پادشاه به پروتستانیسم نه صرفاً به عنوان یک خطر مذهبی، بلکه به عنوان یک خطر سیاسی برای مطلقگرایی مبتنی بر مذهب خود مینگریست.
تحت فرمانروایی لوئی چهاردهم فرانسه سرانجام به یک کشور ملی، کاتولیک و استبدادی بدل گردید و با حکومت مرکزی توانست خود را از لحاظ سیاسی و فرهنگی به عنوانی قدرتی مسلط در اروپا مطرح نماید. البته حکومت لوئی چهاردهم بیش از همه در خارج از کشور درخشان و پر زرق و برق به شمار میرفت، چون قیمت گسترش قدرت و شکوه و جلال بسیار بالا بود. با اینکه در ورسای بزرگترین قصر اروپا به عنوان نمادی از قدرت پادشاهی ساخته شد و در پاریس «فرهنگستان سلطنتی علوم» در سال 1666 و «کمدی-فرانسز» در سال 1680 تأسیس گردیدند، با اینکه بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان، حکومت لوئی چهاردم ملقب به «پادشاه خورشید» را به عنوان نشانهای از یک عصر جدید مورد ستایش قرار میدادند، عصری که حتی آن را از دوران باستان نیز برتر میدانستند.
اما توسعه قدرت حکومت با وجود برخی تصرفات و فتوحات با مشکل مواجه گردید و در نهایت جنگهای فراوان قدرت مالی فرانسه را به نوعی ویران نمود. علاوه بر این بیرون راندن اوگنوها از لحاظ فرهنگی، علمی و اقتصادی خسارات فراوانی به همراه داشت و بیشتر یک پیروزی «شکست آمیز» به شمار میرفت. سرانجام کشور تحت فشار سیستم مطلقه و روحانیون کاتولیک به حالت احتضار فرو رفت، به نحوی که مرگ پادشاه از سوی بسیاری همچون رهایی پنداشته شد.
در طول دوران «نیابت سلطنت» یعنی فرمانروایی فیلیپ دوم دوک اورلئان (که به صورت موقت به جای ولیعهدِ به سن قانونی نرسیده حکومت میکرد)، تطابق اجباری حکومتی، ناگهان به یک آزادی خواهی فکری و اقتصادیِ عمومی بدل گشت. آزاد اندیشان غالب و مسلط شدند، اقتصاد به هدف بازسازی و مرمت آزاد گذاشته شد، تعقیب و آزار و اذیت پروتستانها فرو نشست و فرانسه به نوعی برای نفوذ انگلستان گشوده شد.
البته لوئی پانزدهم و لوئی شانزدهم پادشاهان بعدی تلاش نمودند نظم قدیمی را بار دیگر احیا نمایند، اما مطلقهگرایی سیاسی پادشاهی و مطلقهگرایی مذهبی کلیسا از دوران اوج قدرت خود عبور کرده بودند. تحول اقتصادی به ویژه تحول اقتصادی طبقه متوسط به تدریج منجر به تغییر جامعه صنفی قدیمی به یک جامعه جدید طبقاتی شد و بر اثر چنین تغییری منسوخ بودن ساختارهای سیاسی موجود مشخص گردید.
بیش از هر چیز روح آزاد نویسندگان پاریسی دیگر قابل کنترل نبود، فرهنگ مجالس و سالنها در پاریس به قطب مقابل فرهنگ دربار در ورسای بدل گشت. علاوه بر این وجود معشوقه آخرین پادشاه، اقتدار سلطنت را ویران نمود، سلطنتی که به دنبال انقلاب فرانسه در سال 1789 به طور موقت از میان رفت.
با این وجود فرانسه در قرن هجدهم میلادی به نقطه اوج درخشان فرهنگ خود دست یافت. در این کشور پیش از این در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی یک فرهنگ با شکوه اشرافی شکوفا شده بود، فرهنگی که خود را با دربار پادشاهی تطبیق میداد و با هزینه کشور به رقابت با دربار میپرداخت.
فرهنگ محفلی درباری خیلی زود شروع به شکل دادن به همه زندگی اجتماعی و فکری در فرانسه نمود؛ در طبقه متوسط نیز چنین سبکی از زندگی تثبیت شد و حتی تا بعد از انقلاب فرانسه نیز ثمربخش بود. آگاهی از تسلطِ فرهنگ عمومی که مرتبط با این سبک از زندگی بود در پایان قرن هفدهم میلادی به «درگیری و اختلاف بین طرفداران دوران باستان و طرفداران دوران مدرنیته منجر شد».
شعری ستایش گرانه از شارل پرو در مورد پادشاه به این درگیری دامن زد، شعری که از دوران لوئی چهاردهم «پادشاه خورشید» که خود هنر الگو گرفته از دوران باستان را ترویج میکرد، به عنوان دورانی جدید در تاریخ تمجید میکرد و حتی آن را بالاتر از دوران باستان قرار میداد. به این ترتیب یک اختلاف قدیمی از سطح علمی به سطحی فرهنگی و به ویژه ملی منتقل گردید؛ در جریان این درگیری به تدریج یک آگاهی تاریخی جدید، دنیوی و غیر جزم اندیشانه، اما در عین حال به شدت ملی ایجاد گشت که تحت تسلط اعتقادی جدید به پیشرفت قرار داشت.
به طور کلی قرن هجدهم میلادی در فرانسه دوران شکوفایی هنرهای تجسمی و تزئینی بود. فرهنگ فرانسوی که مورد حمایت مشوقان پادشاهی، اشرافی و حتی طبقه متوسط قرار داشت و از سوی آنها ترویج میشد به همراه مُد فرانسوی به یک کالای صادراتی بدل گشت، به نحوی که صحبت از یک «اروپای فرانسوی» مطرح بود.
زبان فرانسوی از سوی «فرهنگستان فرانسه» در لغتنامهای که از سال 1694 منتشر میشد، قاعده مند و به زبان اصلی اروپا و جهان سیاست بدل گشت. علاوه بر این محافل سالن نشین فرانسویِ علاقه مند به هنر و ادبیات، علاقه وافری نیز به علوم طبیعی پیدا نمودند.
به احتمال زیاد این امر به این دلیل رونق یافت که بعد از باز شدن فرانسه به روی انگلستان، مدرنیته میتوانست از طریق پرداختن به فیزیک و شیمی، به نوعی باز نمود پیدا نماید (به همین دلیل از شدت این نوع استقبال و توجه به علوم طبیعی به همراه انگلیسی دوستی، بعد از سپری شدن نیمی از قرن کاسته شد).
اما بیتردید در این دوران پژوهشهای جدی، مهم و همچنین پیشرفتهای علمی و فنی نیز وجود داشته است. رنه آنتوان فرشول دو رئومور دما سنج را اختراع کرد، آنتوان لاووازیه که در انقلاب فرانسه به جرم خیانت به ملت اعدام شد، فرآیند اکسایش را تشخیص داد. نقطه اوج پیشرفت علمی- فنی اما در اولین تلاش برای ساخت یک بالون هوای داغ از سوی برادران مون گلفیه در سال 1783 دیده شد. علاوه بر این علاقه عموم در این دوران به پدیدههای طبیعیِ خفیه یا «فرا طبیعی» نظیر مغناطیس حیوانی معطوف شده بود.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب عصر روشنگری