هنر مدرن و پهلوی ها
هنرمندانی با حمایت فرح پهلوی به ایتالیا و پاریس میرفتند تا زبان بصری هنر مدرن را بیاموزند و پس از بازگشتن به ایران مجموعۀ هنرمندان پیشرو را به وجود آورند. لقب هنرمند پیشرو که هنرمندان به یکدیگر میدادند، حاصل همین دوران بود. پروندۀ هنر پیشرو را در ایران فرح پهلوی گشود و صنعت فرهنگ مدرن پیشرو شکل گرفت.
برگزاری بینالهای نقاشی و سبکهای تقلیدی از هنر بصری غرب (امامی، 1395)، تأسیس تالار رودکی و راهانداختن رقص باله، تأسیس تئاتر شهر، موزۀ هنرهای معاصر و- در اوج تمامی اینها- جشنوارۀ شبهای شیراز، درجهت تولید فرهنگ و هنر والای مدرن و پیشرو در ایران بود.
فرهنگ والای مدرن، سبک زیباییشناسی جدیدی را در فرهنگ ایران ایجاد کرد که به دوگانۀ مصرف فرهنگی والا و پست دامن زد. فرهنگ پست یا فرهنگ عام، بدون ایجادشدن فرهنگ والا، فرهنگ فراغتی فاخر و آثار فرهنگی و هنری عالی نمیتوانست به دوگانههای جدید اشرافی/پست فرهنگی منجر شود.
علاوهبراین، برنامههای مختلفی ازسوی دفتر فرح پهلوی انجام میشد تا پای هنرمندان و هنر فاخر، به میان جمعیت روستایی و شهرهای دیگر کشیده شود.
برنامههایی نیز در حوزۀ موسیقی، ادبیات و نمایش انجام شد؛ بنابراین، بهوجودآمدن فرهنگ مدرن پیشرو با سیاستِ بردن جامعۀ ایران آریایی بهسوی دروازههای تمدن بزرگ، ایران را به ماشینی تبدیل کرد که بهرهبری محمدرضاشاه و فرح بهسوی مدرنیتۀ صنعتی و فرهنگی حرکت میکرد.
استفاده از مفهوم ماشین، به ما کمک میکند تا بتوانیم از قطعاتی صحبت کنیم که هم برای حرکت ماشین نیازند و هم سبب کندی و استهلاک آن میشوند.
فرهنگ عامه، روستاییان و شهرستاننشینان، مهاجران در اطراف شهر تهران، نیروهای اسلامگرای سیاسی و گروهای چپ، قطعاتی بودند که میتوانستند ماشین پهلوی را در قسمت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بهرهبری محمدرضاشاه و قسمت فرهنگی بهرهبری فرح پهلوی تا حد متلاشیشدن و سپس اضمحلال نهایی ببرند.
ماشین اجتماع ایران در دوران پهلوی، با پیگیری سیاستهای فرح هرچهبیشتر به تضادهایی دوگانه دامن زد که ضرورت حرکت ماشین اجتماع ایران بهسوی مدرنیته را در دو موقعیت شتاب و اصطکاک قرار داد. نیروهای پیشرو در دوران پهلوی همراه با سیاستهای رفتن بهسوی مدرنیته و سبک زندگی والا بودند که سرعت ماشین پهلوی را شتاب بیشتری میدادند.
در برابر آنها، نیروهای اصطکاکزا، شامل نیروهایی پیچیده از روستاییان و شهرستانیها بودند که از سر فقر و بیکاری بهسوی تهران روانه شدند (هوگلاند، 1392) و در اطراف آن آلونک ساختند و آلونکنشینان خطاب شدند.
در کنار آنها نیروهای چپ مبارز و اسلامگرایان بودند که قشری تحصیلکرده، دانشجو، روشنفکر، ادیب و هنرمند را شکل میدادند.
آنها که سرعتساز بودند، پروژۀ «رفتن بهسوی خویشتن ایرانی» را در قالب برنامۀ سیاسی و فرهنگی رژیم پهلوی پیش میبردند که میتوانست در آینده تحقق پیدا کند و آنها که سرعتگیر بودند، دغدغۀ بازگشت به خویشتن را در سر داشتند (نبوی، 1397). رفتن بهسوی خویشتن یا بازگشتن به خویشتن، دو گزینه اساسی بر سر راه ایرانیان دوران پهلوی بود که جامعۀ ایران را به دو اردوگاه قدرت با سامانههای ارزشساز متفاوت تقسیم میکرد.
رفتن بهسوی آینده، معادل با غربیشدن هویت ایران و بازگشت به گذشته معادل با رهایی از غربزدگی بود. واژۀ «زدگی» بهمعنای خراشیدهشدن براثر زدهشدن و ساییدهشدن است و غربزدگی برآیند ساییدهشدن خویشتن ایرانی بهواسطۀ ورود فرهنگ غرب به ایران بود.
در ماشین پهلوی که افزایش سرعت رسیدن به دروازههای تمدن بزرگ را در برنامه داشت، قطعاتی دچار ساییدگی شد و فشاری که آنها را خراش میداد و به هم میسایید، چیزی جز نیروهایی با حرکت معکوس بهسوی بازگشت به خویشتن نبود.
آنقدر سایش ایجاد شد تا ارزش جداشدن از ماشین پهلوی به صدا درآمد و جنبش انفصال از آن شروع شد. جنبش انفصال از ماشین پهلوی سبب شد تا سرعت آن در حرکت بهسوی آینده، با مخاطرۀ سرعت صفر روبهرو شود. سرعت صفر وضعیتی است که ماشین از کار میافتد و دچار اضمحلال نهایی میشود.
قطعات از یکدیگر جدا و سیال میشوند، آنگاه دیگر ماشین وجود خارجی ندارد. در نبرد بین سامانههای ارزشساز پهلوی و جنبش انفصال، سامانههای ارزشساز جنبش انفصال توانست با تولید ارزشهای بازگشت به خویشتن و رهایی از زیر بار سنگین فرهنگ والا، عملیکردن ارزش انفصال را نهایی کند و ماشین پهلوی را به سرعت صفر برساند؛ بنابراین، تبدیل سامانههای قدرت به بیسامانها و دگرگونی بیسامانها به سامانههای قدرت جدید، فرایند گذار وضعیت تاریخی به آینده را ممکن میکنند.
برگرفته از کتاب سیاست متافیزیک و فیزیک در ایران معاصر
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم