فرهنگ یک مقوله ایستا نیست و درحالیکه مناطق جغرافیایی و همجواری، مجموعه اعتقادات و رفتارهای متمایز محلی (یک فرهنگ خاص) را ایجاد کردهاند، اما واحدهای محلی همیشه از طریق روابط خود با همسایگان در حال تغییر و تحول اند. از قدیمالایام فرهنگها بر یکدیگر تأثیر گذاشته اند.
فرهنگ خود یک واژه مناقشه برانگیز است
عناصر فرهنگ مادی از طریق تجارت منتقل میشدند یا به عنوان پیامد هدفمند یا ناخواسته فتح { قلمرو یا کشور} گسترش یافته اند. افراد با مهاجرت، فرهنگ خود را هم با خود حمل کردهاند و هر از گاهی حاکمان خاصی تصمیم گرفته اند عنصری از فرهنگ را در جاهای دیگر گسترش دهند.
- درحالیکه بسیاری از این مثالها مربوط به توسعه فرهنگی در یک سرزمین است (مانند حمایت امپراتور روم کنستانتین از مسیحیت در امپراتوری خود)، همچنین نمونههای باستانی از حاکمانی وجود دارد که عمداً اقدامات فرهنگی را در مناطق همسایه گسترش دادهاند، مانند تلاشهای حاکم هند آشوکای بزرگ برای اینکه بودیسم را به کشورهای پادشاهی همسایه از جمله سریلانکا و برمه/ میانمار صادر کند.
در حقیقت هنگام بررسی یک فرهنگ متوجه میشویم که واقعیت عموماً بر اساس تاریخ اختلاط و مبادله با همسایگان است، اگرچه اسطورهشناسی تمایل به تمایز و حتی خلوص دارد، محقق فقط باید به درهمآمیختگی غذایی در سراسر جهان و وامگیریهای متقابل و متعدد زبانی و درهمآمیزی ادیان توجه کند تا بفهمد که انسانها وامگیرنده و وامدهنده به یکدیگر هستند و اشتراکات زیادی دارند حتی اگر خودشان تصوری جز این داشته باشند.
- یک لحظه کلیدی برای هر مورخ دیپلماسی فرهنگی باید نقطهای باشد که در آن اشتراکات زندگی روزمره و اعتقادات؛ نگرانی آشکاری برای دولت ایجاد کرده باشد. مورد کلیدی اروپایی مورد پیرنه است. این نشانه پیروزی نهایی ناسیونالیسم فرهنگی فرانسه است که خارجیها تمایل دارند نیروهای گریز از مرکز در محدوده جغرافیایی فرانسه را فراموش کنند.
- سرزمینهای شمال پیرنه و غرب راینکه فرانسه تقریبی را مشخص میکند، دارای تنوع زبانی فوقالعادهای است که شامل زبانهای کاملاً متمایزی مانند برتون، کاتالان و باسک و خانواده زبانهای جنوبی است.
در این زمینه: جنگ سرد فرهنگی
برگرفته از کتاب: دولت ها چگونه پیروز می شوند