کمونیست
فروپاشی رژیمهای اروپای شرقی و دیگر رژیمهای کمونیستی یا «سوسیالیست دولتی» دیگر عامل استراتژیک مهمی بود که در پیشبرد پیدایش منافع غربی در ترویج حکومت خوب کمک میکرد.
اوضاع نوین بینالمللی که بعد از 1990 رواج یافت بدان معنا بود که غرب اکنون میتوانست بدون ترس از دست دادن متحدان جهان سومیاش یا خطر پیوستن آنها به کمونیسم، شرایط سیاسی و سازمانی آشکاری را برای اعطاء کمکهایش لحاظ کند.
به علاوه، سرنوشت کمونیسم رسمی قرن بیستمی نیز در راستای تأیید نظریه نئولیبرالی بود که مدعی بود نظامهای جمعگرای غیردمکراتیک به لحاظ بوروکراتیک متصلب و در ایجاد رشد اقتصادی پایدار و نیز ایجاد تغییر ناتواناند.
فساد، سوء مدیریت اقتصادی، ناکارآمدی و رکود همگی نتایج مستقیم بوروکراسیهای مضحک و فقدان مشارکت دمکراتیک مردمی است.
آزادسازی سیاسی، تمرکززدایی اداری، کاهش نظارتهای بوروکراتیک و ترویج حکومت خوب براساس مدل اساساً غربی، به عنوان شرایط ضروری برای آزادسازی اقتصادی و رشد نگریسته میشوند.
این خودبرترانگاری – که با حالتی تشریفاتی در بیانیههای سیاسی و اقتصادی اجلاس هوستون در سال 1990 از سوی سران کشورهای صنعتیشده (گروه هفت) بیان شد (نیویورک تایمز، 11 و 12 جولای 1990) – گسترهی اعتماد به نفس کشورهای غربی در رویارویی با فروپاشی دشمن قدیمی را نشان داد؛ و این اعتماد به نفس بلافاصله و آشکارا در قالب بندهای موافقتنامه بانک نوین اروپایی برای بازسازی و توسعه (EBRD)، تأسیسس شده در 1991 برای کمک به بازسازی اروپای شرقی و اقتصادهای شورایی سابق، منعکس شد.
در این بندها، یک پیوند مستقیم میان لیبرالیسم اقتصادی سیاسی به مثابه اساس حکومت خوب و به مثابه هدفی که بانک جدید درصدد ترویج آن بود، وجود دارد. برخلاف بانک جهانی، اهداف این بانک یعنی «ترویج دمکراسی چند حزبی، پلورالیسم و اقتصاد بازاری» آشکارا هم اقتصادی و هم سیاسی بودند.
در حالی که بانک جهانی همیشه مدعی بوده به وسیله بندهای موافقتنامهاش فلج شده است – یک «غول در بند»
اطمینان یافته که اهداف سیاسی و نیز اقتصادیاش، به روشنی و به طور کامل اظهار گردیدهاند.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب دولت های توسعه گرا