انسان و آزمایش فوتبالی
با ویتگنشتاین شروع میکنیم: «زبان فلسفه، زبانی است که گویی پیش از این بواسطه یک کفش بسیار تنگ، تغییر شکل یافته است». کفشِ فلسفه بسیار تنگ است. ما برای حرکت آزادنه به سمت جلو به مقدار مشخصی از آزادی عمل نیاز داریم. فلسفه سنتی توجه نکرده است که اندیشمندان با کفش راه میروند. فلسفه، اندیشمندان را بیشتر با فرشتگان مقایسه کرده است، گویی که آنها نیز میتوانند بدون لمس زمین حرکت کنند.
فرشتگان همانند ما موجوداتی فعال و کنشگر نیستند، آنها با هیچ کار عملی سازگاری ندارند. در فلسفهای که فوتبال را در بر میگیرد، فرشتگان مطرح نمی شوند. این فلسفه به کفشی نیاز دارد که مانع از حرکتش نگردد. انسان هایی که این فلسفه در مورد آنها تأمل میکند، موجوداتی جسمانی هستند. آنها اشتیاقاتی دارند که با دیگران شریک هستند.
این کتاب بر خلاف برداشت سنتی از فلسفه، به فلسفۀ جسم و عملِ یک جسم میپردازد، جسمی که صرفاً با سر فکر نمی کند، صرفاً با دهان حرف نمی زند و صرفاً با دستها کاری انجام نمی دهد و عملی که «از محتوای واقعیت بیشتری …. نسبت به سایر حوزههای دیگر برخوردار است».
این کتاب با فلسفهای که حرکت نمی کند، بر روی زمین میماند و سرشار از تخیل (شبیه به هنر) است، سر و کار ندارد، بلکه به فلسفه اقدام عملی میپردازد، شکلی از زندگی که از پاها سرچشمه میگیرد و ویژگیها و عاداتِ مدرنیته را پدید میآورد.
این کتاب به همان میزان که در مورد فوتبال است، به فلسفه نیز میپردازد و جستجو در مورد فلسفهای را آشکار میکند که به جهان امروزی زندگیِ انسانها سر و کار دارد. با این حال این کتاب به دنبال هیچ طرح جامعی از مدرنیته نیست، هیچ فلسفه معاصری براستی نمی تواند برای دستیابی به چنین امری تلاش کند. فلسفه میتواند برای گفتگو با ویتگنشتاین چشم اندازی به جهان را به ما بیاموزد.
در اینجا چشم اندازی به جهانِ بازی مطرح است: به جهان وارونه فوتبال. این بستگی به تصمیم مخاطب دارد که آیا کفش فلسفه در این کتاب به اندازه کافی گشاد شده است، به نحوی که بتوان با آنها بر روی زمین دیگری به غیر از زمین همیشگی حرکت کرد.
در فوتبال بر روی سطح زندگی میشود، در فوتبال هیچ معنای نهفتهای همانند یک متن وجود ندارد که میبایست برای درک آن پی به عمق آن برد. فریدریش نیچه برای فلسفۀ سطح یک دفاعیه قدرتمندانه داشته است: اندیشهای که به دنبال موضوعات اساسی در عمق است، جهانی را در پس جهانِ مشهود فرض میکند، یک «جهان موازی».
از لحاظ وی این صرفاً یک اندیشه عمیق است که برای آن جهان موجود بیاعتبار است و اعتقاد دارد که میبایست در پسِ آن به دنبال ایدهها یا موجودیت هایی بود که جهان واقعی را تشکیل میدهند. سطح در واقع نشان میدهد که در زیر لایههایی قرار دارند که با آن مرتبط هستند و به آن اشاره دارند، لایههایی که خود قابل مشاهده نیستند.
تجربه ما از دنیای حسی نیز این گونه است: در زیر سطح مشهود زندگی، لایههای عمیقِ غیر قابل مشاهده نمایان میشوند. پیش از اینکه به دنبال معنایی عمیق تر باشیم، میبایست قابلیت مبتکرانۀ حواس را ایجاد نماییم: لمس کردن، دیدن، شنیدن، احساس کردن برای زندگی و برای سایر انسان ها.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب زندگی در نود دقیقه