مسکو
ورود سوسیالیسم به آمریکا نیازمند هنر فراموشی تاریخی است. فکر کنید یک گروه نئونازی که میخواست آمریکا فاشیست شود. این یک مثال بدیع و جدید نیست چون فاشیسم گونهای از سوسیالیسم است.
سابقه نژادستیزی دارد. حتی این سابقه در شعارهایشان هم مشهود است. «دوباره هرگز» پس نئونازیسم امروز میخواهد خود را از آن پیشینه جدا کند و امیدوار به یک درک جدید هستند که از هولوکاست آغاز شد.
«دوباره هرگز» میشود «چرا نه؟» این یک فراموشی تاریخی است که امروز در چپگرایان متداول است.
کورتز تأکید دارد که نوع سوسیالیسم دمکراتیک او ارتباطی به مک کارتیزم ندارد.
آستراتیلور مینویسد: جنگ سرد به خاطر روش آن کارایی نداشت. چون «ترس از یک شوروی منحل شده» رفته و به جای آن یک «تهدید دور» باقی مانده است. موریس ایزرمن مورخ مینویسد: امروز جوانان دیگر از «هیولای جنگ سرد» نمیترسند.
در مقاله اخیر به نام «ترامپ در مقابل تهدید سوسیالیست» پل گروکمن ترامپ و دیگر منتقدان سوسیالیسم را به تمسخر میگیرد: «شما گفتید دانشگاه مجانی میخواهید. فکر کنید به مردمی که در قحطی اوکراین مردند.»
کروگمن سوسیالیستهای آمریکا را از روسیه استالینیست و چین مائوئیست دور میداند. او ضمن اشاره به جزئیات تأکید کرد: «آنها چیزی برای گفتن به ما نداشتند. این دغدغه ما آمریکاییها نیست.» ولی سوسیالیستهای آمریکایی و چپگرایان علاقه فراوان به سوسیالیسم مائو در چین، سوسیالیسم ملی آلمان، ایتالیا، کوبا، کره شمالی، و اکنون ونزوئلا داشتهاند.
ترقیخواهان و سوسیالیستهای معاصر مثل سندرز وبلازیو و در گذشته چارلز بیرد، هربرت کورلی، کورلیس لمونت، وی، ای، بیبویز، فرانکلین روزولت و «اعتماد مغزی» نیودیل روزولت همه جزء آن علاقمندان هستند. سندرز خود را سوسیالیست به سبک شوروی نمیداند و اقتدارگرایی آن را نمیپسندد. این تکذیب بیشتر از آنچه پنهان کند، آشکار میکند.
این تاریخچه بیان میکند که سندرز بسیار از استبداد شوروی، کوبا و استبداد ساندینیستاها دفاع کرده است. او همراه با خیلی از چپگرایان آمریکا، به سوسیالیسم تمامیتخواه شوروی اظهار بیزاری میکند که زمانی آن را میستود.
در سپتامبر 1983 سندرز نامهای از سفیر شوروی، وادیم کازنتسوف دریافت کرد که بهخاطر انتخاب دوباره او بهعنوان شهردار تبریک گفته بود.
کازنتسوف به ایالت ورمونت آمد تا در کنفرانس خلع سلاح هستهای، موضوع مورد علاقه سندرز شرکت کند. اما سندرز خبر نداشت که کازنتسوف مأمور ارشد KGB است و خود را دیپلمات جازده بود. هدف او نفوذ در سیاستهای آمریکا بود.
سندرز جزء نادر آمریکاییهایی است که شوروی را برای مسافرت ماه عسل خود انتخاب کرد. در طول 10 روز اقامت خود سیاست بیطرفی روشنفکرانه را اتخاذ کرد: «بیایید قدرت هر دو طرف را درنظر بگیریم. بیایید از همدیگر یاد بگیریم.»
حتی در خاک شوروی، سندرز سیاست خارجی آمریکا را مداخلهجو و بیپروا معرفی کرد. دیگر آمریکاییها را به سمت خود کشاند و حتی باعث اعتصاب بعضیها شد. اگر عجیب باشد که سندرز را که آن موقع شهردار بورلینگتون بود، معتقد به سیاست خارجی بدانیم، او آن را برای جایگاه خود لازم میدانست. معتقد بود که بورلینگتون با 40 هزار نفرسیاست خارجی خودش را دارد. او ضمن وانمود به اینکه نمیداند حریم قانونی بین قلمرو ملی و محلی وجود دارد، پرسید: چگونه مسائل جنگ و صلح نمیتواند مسائل محلی هم باشد؟
یک سال قبل از سفر ماه عسل، سندرز یک گروه کر به ورمونت که قسمتی از یک شهر خواهر خوانده بین بورلینگتون و یاروسلاو در کنار رود ولگا بود، دعوت کرد این گروه کر 30 دختر جوان از شوروی بودند و زمانی که برای 500 نفر اجرا کردند سندرز به روی صحنه رفت و با طعنه گفت: «این دشمن است!»
قبلاً سندرز در ورمونت یک کنفرانس خبری در ستایش حمل و نقل، ساختمانسازی، سیاستهای بهداشت و درمان شوروی و با انتقاد از همه اینها در آمریکا، ترتیب داده بود: قطار زیرزمینی مسکو پنج کپک یا هفت سنت است، تندتر، تمیزتر، جذابتر و کارآمدتر از قطارهای آمریکا!
مدتی بعد از سفر شوروی، سندرز به کوبا رفت. هرچند موفق نشد خود کاسترو را ببیند، متوجه سوسیالیسم کوبا شد. تحت حکومت کاسترو تحولات زیادی در زندگی مردم فقیر رخ داده بود.
او گفت «من یک کودک گرسنه و آواره ندیدم. نه تنها بهداشت رایگان بلکه با کیفیت داشت. انقلاب در اینجا از آنچه فکر میکردم سازندهتر بوده، و واقعاً بر مبنای ارزشها است.» اخیراً سندرز در مورد برنامه سوادآموزی کوبا هم احساساتی شده است.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم.
برگرفته از کتاب آمریکا تحت لوای سوسیالیسم