مبارزه جویی
مبارزهجویان معاصر، تا آنجا که به ما یادآور میشوند، از این بابت آرنت را تحسین میکنند که عمل را قلب تپندۀ سیاست میداند. از منظر یک آمریکایی، این بدان معناست که همه روزه باید درنظر بگیریم که قانون اساسی دستگاهی نیست که «خود به خود کار کند».
همچنین باید آنها را به خاطر اینکه به ما (علاوه بر آرنت) یادآوری کردند که مشورت و اجماع بخشی از عمل سیاسی است اما به هیچ وجه کلیت آن نیست، تحسین کنیم. سرانجام، مبارزهجویان معاصر برای تلاشهایشان به منظور ایجاد یک فرهنگ کاملاً غیرسیاسی در امتداد یک فرهنگ سیاسیتر، و در واقع مترقیتر، شایسته ستایش هستند.
با این حال، موضعی بودنِ تجویز آنهاست که انسان را به تأمل وامیدارد و باید این پرسش را در ما برانگیزد که آیا انتقاداتشان از آرنت واقعاً درست بود؟ اغلب هنگام خواندن آثار مبارزهجویان معاصر این حس وجود دارد که در حال بازنویسی نیچۀ جوان هستند.
هرچند ما به جای نگرانی بابت اثرات ضایع کنندۀ حیات که تأکید بیش از حد بر تاریخ سبب آن میشود، در مضمون «استفاده و سوءاستفاده از قانونپرستی (یا هواداری از حکومت قانون) برای سیاست» تغییر ایجاد میکنیم. حسی که بر کار آنها حاکم است مانند بیماری اماس ناشی از قانون یا قواعدی است که انرژیهای رزمجویانۀ سیاست را تحلیل برده است.
رالز در قامت مظهر نظری چیرهدستی از آنچه نونیچهایها «بیماری» ما میدانند، ظاهر میشود. هر چیزی که در خدمت از بین بردن یا به چالش کشیدن هنجارهاست، به «مقاومت» الهام میبخشد، گروههایی که از نظر تاریخی تحت ستم قرار گرفتهاند را تقویت میکند یا «از فشار سیستم میکاهد» به گرمی مورد استقبال قرار میگیرد، در برابر لیبرالیسم که به طور فزایندهای «منتظم کننده» تلقی میشود.
هدف صرفاً اشاره به این نکته است که مسیر مبارزهجویانه در نظریۀ سیاسی معاصر متعلق به زمان خاص و حتی بیشتر از آن مکان خاصی است. به این ترتیب، مبارزهجویی علیه ایدۀ ترسیم مرزها و تمایز بیش از حد تثبیت شدۀ میان عمومی و خصوصی طغیان میکند.
در اشکال افراطیتر آن، مبارزهجویی حتی علیه «قانونیسازی» [اساسیسازی] دموکراسی میشورد. با این حال مبارزهجویی، برخلاف آرنت (و در واقع، برخلاف نیچۀ بالغ و جاافتاده)، جدایی قانونی و اساسی فراگیر عمومی و خصوصی را کاملاً نادیده میگیرد. مبارزهجویی، مانند بنافکنی، ضرورتاً ریزهخوار «متون» خودش است.
مبارزهجویی آرنت، که حاصل تجربۀ توتالیتاریسم است، از این دشواره فراتر میرود. آرنت احتیاط بیشتری را چاشنی کار خود میکند زیرا با مخاطرات بیشتری رو به رو است. نظریۀ عمل سیاسی آرنت بدون شبکۀ ایمنی متشکل از منتقدان «رادیکالتر» او کار میکند.
از این رو، مبارزهجویی او علاوه بر عمل اولیه بر خیرخواه عموم بودن، داوری مستقل و فاصله از خود متمرکز است. محدودیتها و قیودی که آرنت برای منش مبارزهجویانه قائل است نهتنها به ما یادآوری میکند که سیاست توأم با مخاطرات است، بلکه این نکته را نیز خاطرنشان میسازد که مراقبت از جهان و مراقبت از قلمرو عمومی در بطن هر سیاست انسانیای قرار دارد.
در جایی که چنین مراقبتی موجود است، «گفتمان پیوسته و مستمرِ» حاصل از کثرت نظرات سیاسی بیشک جهان را انسانی میسازد. [55] در مواردی که چنین مراقبتهایی وجود ندارد – جایی که دغدغههای خود یا گروه غالب است – سیاست صرفاً در منازعه خلاصه میشود.
به همین دلیل است که آرنت، مانند رالزی که مخالف مبارزجویی است، میخواهد میان مردان و شهروندان تمایز قائل شود. این دو نظریهپردازِ کاملاً متفاوت، «حوزۀ سیاسی» را به طور دقیق ترسیم میکنند، نه به خاطر اشتیاق به حذف یا همگنسازی بلکه دقیقاً به این دلیل که تفاوتها را بسیار جدی میگیرند. زیرا تنها وقتی تفاوتها از لحاظ سیاسی، به واسطۀ نهادهای مشترک و شهروندی مشترک، نقش داشته باشند، همانطور که ماکیاولی تأکید داشت، میتوانند «علت» آزادی باشند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب سیاست فلسفه و ارعاب