کلیسا و دربار
از قرن یازدهم به بعد در یک تصادف تاریخی موسوم به «جدال انتصاب» انسان طبیعی رفته با آب تعمید دوباره باز میگردد و سوار بر سرنوشت خود موجب جنبش اومانیست میشود. توضیح آنکه پاپ گرگوری هفتم میل داشت بر همه پادشاهان و به ویژه شخص امپراتور سیادت کند.
- در سال 1075 دستوری در خصوص ممنوعیت انتصابات توسط افراد غیرروحانی به تصویب شورای کلیسا رساند و همین امر منجر به مبارزه قدرت میان امپراتور هانری چهارم و پاپ گرگوری هفتم گردید. پاپ تهدید خود را مبنی بر تکفیر هانری در سال 1076 عملی کرد.
در ماه ژانویه سال 1077 میلادی در قلعه کانوسا هانری به ملاقات گرگوری آمد تا از پاپ بخواهد که حکم تکفیر او را لغو کند. مسئله انتصابات غیرروحانی در سال 1122 موقتاً به این ترتیب حل شد که پاپ و امپراتور به نوعی توافق دست یافتند که براساس آن برای هر یک سهمی در این امر در نظر گرفته شود. لیکن این بحث در تمام دوران قرون وسطی ادامه داشت.
در نتیجه این استقلالِ کلیساً حکومت سکولار (یعنی خارج از محدودیتها و تعهدات کلیسا) میشود و امپراتور بخش الهی خود را به کلیسا واگذار میکند. پس از دنیوی شدن حکومت، جامعه نیز به دنبال آن سکولار (طبیعی) میشود.
انسان طبیعیْ اعاده و این بار به شکل شهروند ظهور میکند. اما جایی که برای راهبری مؤمن مسیحی دستورالعملهای فراوانی در دسترس بود،برای هدایت این موجود جدید «شهروند» هیچ راهنمایی وجود نداشت.
اینجاست که اومانیست در لباس وکلای عرفی ظهور میکند و با برگشت به قدما و یافتن «قانون رم» و آموزههای آن این خلاء را پر میکند. ظهور دوباره «بشریت» انسان پل بین دنیای قدیم و جدید است.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب بنیادهای اومانیسم رنسانس