آیا میتوانیم به خودمان افتخار کنیم که شکل زمخت خرافات مذهب را از رده خارج کردهایم؟ بدون شک؛ ولی هنوز مذاهب آخرتی دو ضرر اخلاقی برای انسان دارند. برای کنشهایی که از طبیعت انسان برمیخیزد و با همدلی اجتماعی پذیرفته میشود، تلاش میکند که فضیلت کارتوزیانی جایگزین کند و دوم از چیزهایی که باعث زندگی دلپذیرتر بشری میشود حمایت و پشتیبانی نمیکند:
مذهب و انسان
در بازپرداخت وام یا بدهی، اولوهیت نظاره نمیکند، زیرا اینجور کارها عادلانه است و شخص ناچار به انجامش است و خیلیها بدون حضور خدای کائنات نیز انجام میدهند. ولی اگر کسی روزه بگیرد یا خود را تازیانه بزند گمان میکند خدمت مستقیم به خداوند کرده است. هیچ انگیزه دیگری او را وادار به این ریاضت نمیکرد. با این نشانههای متمایز عبادت، او محبت الهی را بهدست آورده است و ممکن است در عوض انتظار پاداش داشته باشد: حفاظت و ایمنی در این جهان و خوشبختی ابدی در جهان دیگر.
مذهب نه تنها از مفهوم معمولی شایستگی و لیاقت انسان حمایت نمیکند بلکه آن را واژگون میسازد. این کار را با هدایت دعا و پرستش و تقلای آنان و تقلیدشان به سوی معیاری که زیر بهترین معیارهای انسانی است انجام میدهد، زیرا معیارهای مذهب در کتابهای آسمانی در دوره تاریکاندیشی، شرعی شده است. «درک تیره» انسان آنها را وادار میسازد که به خدا «خط کش رفتار و کردار که در انسانها بسیار سرزنش میشود» نسبت بدهند و آنها باید «در عبادتهای خود تظاهر به ستایش و تحسین آن رفتار کنند»و آنها اگر اینگونه رفتارها را در جامعه ببینند باید آن را محکوم کنند.
این به متعصب شدن مؤمنین واقعی کمک میکند، «زیرا توجه دائم به مصلحت بسیار مهم رستگاری ابدی مستعد خاموش کردن عواطف سودمند است و خودپسندی و خودپرستی تنگ و منقبض ایجاد میکند.در فرد روشنفکرتر که معیارهایش بهوسیله مذهب پشتیبانی و رسمیت نمییابد، اگر بخواهد دچار دردسر نشود، دورویی ایجاد میکند.این انتقاد عمده هیوم از مذهب عامه است؛ یک سرزنش اخلاقی تا تئوری. مذهب عام گذشته از اینکه بیضرر است و ابزار مناسبی نیز برای کنترل توده نادان دارد، معیارهای اخلاقی اشتباه القا میکند.
مذهب عامه بر تقلید کورکورانه از مناسک تأکید میکند و ذهن مردمان را از احساسات همدردی طبیعی و نوعدوستی دور میکند، احساساتی که بهوسیله چیزهای مرموز و تهدید کننده از حالت طبیعی خارج شدهاند. بنابراین مانند معاصر خود گیبون، هیوم اعتقاد داشت که مذهب یک بدشانسی در تاریخ آدمیان بوده است که پیشرفت اخلاقی و روشنفکری را به تأخیر انداخته و هم اکنون نیز به تأخیر میاندازد. بنابراین حکیمی که در چنین محیط ابلهانه فاسد محاصره شده است به شرط اینکه خود را از عداوت و آزار آنها دور بدارد توجهی به مباحثه الهیاتی نمیکند. خلایی که با ترک اطمینان مذهبی در او ایجاد میشود با تفکر خونسرد درباره جهان و حماقت انسان پُر میشود.
در این زمینه: کلمه سکولار و فیلسوف
برگرفته از کتاب فیلسوفان سکولار