استنتاج مشروطیت از وارسی دولت
جرگههای کوچک گاهی اوقات میتوانند بدون آن به خوبی کار کنند. به جای تکیه بر اقتدار، این گروهها میتوانند از طریق اجماع به تصمیمات برسند؛ هر عضو قادرست با دیگران آشنا شود و ممکن است اعتبار و حیثیت – سرمایه اجتماعی –برای تضمین کار موفقیتآمیز اجتماع کفایت کند.
در چنین گروههایی ضرورتی به قانون یا ساختار قهری رسمی نیست. ولی در اجتماعات بزرگتر – مانند جوامع خودمان –برای هماهنگی و نظمبخشی رفتار مردم به دولت نیاز است.
هرگاه ما دلایلی برای خلق دولت داریم، عللی هم برای ساخت آن با سازهای نهادی داریم که دولت را برای رسیدن به اغراض تعریف شدهاش قادر سازد.
همانطور که شخصی که دانشگاه را بنیاد میگذارد باید آن را با ظرفیتهای نهادی که علم را پیش میبرد بسازد، یا بانی یک بیمارستان باید آن را با سازههایی که قادر به تیمار بیمار باشد تجهیز کند، مؤسس دولت نیز باید مطمئن شود که ظرفیتهای لازم نهادی برای پیشبرد رفاه عمومی اعضایش را دارد.
همین مطلب در مورد کسانی که در این نهادهای موجود کار میکنند صدق میکند: تصمیمات در خصوص راهبری یا ساختار یک دانشگاه یا بیمارستان، معمولاً باید تصمیماتی باشد که ظرفیت عملکرد آنها را حفظ کند یا ارتقا بخشد.
کنشگران درون دولت هم باید تأثیر کارشان بر فونکسیون دولت را مورد ملاحظه قرار دهند: اثربخشی دولت به پشتیبانی مداوم نیاز دارد. بدینسان ما دلایل (اخلاقی) برای ساخت و تقویت دولت داریم چون – در جوامعی مانند ما – برای رفاه حالمان ضروری است.
مشروطیت متشکل از مجموعه اصولی مربوط به ساختمان نهادهای دولت است که – تا حدی – با دلایل (اخلاقی) که ما برای طلب دولت داریم، جذاب از کار درآمده است.
اصول مشروطیت به سمتی هدایت میشود که ما را مطمئن میسازد که دولت صاحب سازۀ نهادینه توانایی است که رفاه حال اعضایش را مؤثرانه ارتقا میبخشد.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب اصول مشروطهخواهی