ملت آلمان
مشیّتی عالی بر سرنوشتِ ملّت آلمان حاکم است که ایشان را رهسپار والاترین جایگاه در این کرۀ خاکی میکند؛ مشیّتی که آنها را از مسیرهای کجومعوج تاریخ سیاسی فلاکتبار تا ارتفاعات رفیع جهانبینی قهرمانانه بالا کشیده است.
مشیّتی که علیرغم خطاهایمان در زندگی سیاسی و معنوی و اخلاقی، باز هم ما را به عمیقترین ایدهها از سرزمین پدری و عشق به سرزمین پدری، تعالی بخشیده است.
درست در قرنهایی که ملّتهای اروپای غربی به ساختارهای دولتی قدرتمند توسعه یافتند، و در بُرههای که جهان خارجی دستخوش تشتّت و چنددستگی شد، ما از این احوالات به دور ماندیم و همین برایمان مبدّل به موهبت شد؛ فیالواقع از آنجا که ما به کلیّۀ قدرتهای خارجی پشت کردیم، بخت آن را یافتیم تا با آزادی تمام به فتح قلمروهای درونی آدمی همّت گماریم.
آنزمان که امپراتوری انگلیس به شکلی تمامعیار در آمد، در درونِ مرزهای آنْ انسانیت واقعی پژمرده شد؛ و تنها در پایان قرن هجدهم، در محدودۀ قلمرو سرشت آلمانی بود که انسان آزاداندیش و باوجدان، سرانجام کمال خویش را به دست آورد. آنچه او در قدرت خارجی کم داشت، آلمانی در نیروی باطنی خویش بهچنگ آورده بود.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب سوداگران و قهرمانان (تأملات میهنپرستانه)