اهمیت مستقیم جایگاه معاویه در نخستین فرمان نظامیاش بود و آن زمانی بود که عمر فرمان به جایگزینی او به جای عمروعاص داد که در حال محاصره «قیصریه ماریتی ما» بود (که آن زمان شهری مهم و وسیع و پایتخت موثر فلسطین بیزانسی بوده است). بعد از بیت المقدس، قیصریه مهمترین شهر فلسطینی بود که همچنان در دست بیزانسیها ماند و چون موقعیت بندری داشت میتوانست فضای اسکلهداری فراهم کند تا پیش قراول حملات نیروی دریایی قدرتمند بیزانس باشد مطابق برخی گزارشها و محاسبات انجام شده از سال ۶۳۴ میلادی محاصره طاقتفرسا شده بود این یک حدس خوب بود (اگرچه نه بیشتر) که بر اساس تصمیم بعدی ما وی برای ایجاد یک نیروی دریایی در این محاصره نفسگیر و دشوار قرار داشت.
فتح سوریه
او در قیصریه پی میبرد که کنترل راهبردی بر دریا چگونه باشد زیرا نیروی دریایی بیمنازع بیزانس به شهر کمک کرد بدون اینکه آسیب ببیند و مستحکم ماند و برای مدت زمان طولانی تسخیرناپذیر بود قیصریه در نهایت به سال ۶۴۰ _ ۶۳۹ میلادی مورد تهاجم بیامان واقع شد. در یک نمونه کوچک از این موارد در منطقهای از سوریه و فلسطین آن منطقه کاملاً تسخیر شد و با خاک یکسان گردید. نظامیان پادگانش قتل عام شده و سایر مردم به پایتخت منتقل شدند. وقایعنگاران اینگونه از ماجرا سخن میگویند هرچند سند تاریخی چنین ویرانی دستهجمعی بسیار سست است. قیصریه بهزودی دوباره ساخته شد اما هرگز نتوانست اهمیت و اعتبار گذشتهاش را دوباره بهدست آورد، معاویه حاکم میشود.
معاویه به مرحله بالاتری در زندگیاش تقریباً به صورت تصادفی رسید و آن از طریق تصور غیرقابلپیشبینی طاعون باسیل بود. فرمانده ارشد مسلمانها در فتح سوریه ابوعبیدهجراح درست پس از ترک مخاصمه و تقریباً در لحظه پیروزی میمیرد که در طاعون کشتارگر عمواس به سال ۶۳۹ میلادی نیروهای مسلمانان مستقر در فلسطین را نابود کرد. آنچه بعداً رخ داد دقیقاً روشن نیست اولین مورخان مسلمان نام چندین نفر را ذکر کردهاند (که احتمالاً همه آنها داوطلب بودند) که جانشین فوری او تعیین شوند اما آنها برای مدت چند این سمت را پذیرفتند و یزید بنابوسفیان حاکم سوریه شد یا دستکم حاکم اردن و فلسطین با وجود بدنامی دودمان یزید بهعنوان پسر دشمن دیرین پیامبر(ص) بهنظر میرسد که او هم به لحاظ مهارتهای نظامیاش و هم صداقت شخصیاش به میزان زیادی محترم شمرده میشد در هر صورت او بسیار بیمار شد و در زمان کوتاهی پس از پذیرش مسئولیت مرد.
در این مقطع سال ۶۳۹ میلادی همه مسئولیتهای یزید به برادر جوانترش معاویه واگذار شد هرچند معاویه آدم بیکفایتی نبود اما تا این زمان تنها منصبهای نظامی عادی را به عهده داشت. در حالیکه طاعون گاوی به شدت کشتار میکند احتمالاً یزید، معاویه را به عنوان جانشین موقتاش معرفی نمود که در این هنگام خودش در بستر مرگ بود. این مقام میبایست توسط خلیفه عمر تایید شود که همه چیز را درباره گذشته معاویه میدانست معمولاً عمر بر تایید استوارنامههای اسلامی فرماندهان و حاکمان ارشدش که مشکوک نبودند اصرار داشت اما موقعیت سوریه نیاز داشت که اوضاعاش سریعا تثبیت شود حتی اگر سقوط قیصریه اقدامات نظامی مهم در سوریه و فلسطین را خاتمه داده بود نیاز مبرمی به امن شدن سرحدات شمالی و سواحل در برابر حملات متقابل بیزانسیها بود تا سیستم امور اجرایی در قلمرو تازه فتح شده سر و سامان بگیرد حاکم جدید در جایگاه ریاست میبایست کسی باشد که لشکریان او را بشناسند و به او اعتماد داشته باشند.
تعداد اندکی واجد شرایط با چنین ویژگیهایی بودند چرا که طاعون عمواس مردان زیادی را از چنین مرتبه و جایگاهی کشته بود. در چنین موقعیتی معاویه میتوانست بهترین گزینه باشد او ثابت کرده بود که فرمانده نظامی لایقی است و تمام وظایف محوله را با وظیفهشناسی و به نحو اثرگذار در طی ۵ سال لشکرکشی سوریه به انجام رساند. به هر حال عمر در مورد معاویه به تردید افتاد و تعدادی از گزارشات بعدی حکایت از آن داشت که قصد عمر بر این بود به محض تثبیت اوضاع او را خلع نماید. داستان سرعت ارتقاء معاویه در سوریه به قدرت به میزان زیادی خیالپردازانه بوده و تا حدی نیز ممکن است مشکوک باشد. شیوه مردن هر یک از مافوقهای نظامی معاویه، همچون ردیفهای دومینو، رویهمرفته بسیار حساب شده و مصلحتی بهنظر میرسد.
نخستین مورخان مسلمان اغلب گیج بودند و همه این اندازه راضی بودند که کدام حاکم در این سالهای نخست چه وقت، کجا و چه مسئولیتی داشت. گزارشهای ذکر شده در بالا حکایت از تلاشهای آنها دارد چند دهه بعد_ با بعضی تحولات به انتقال سیاسی بههمریخته امپراتوری بیزانس تا حکومت عربی_ اسلامی فلسطین و سوریه در اواخر دهه ۶۳۰ میلادی پیبردند. شاید آن نیز از وارونه سخنگویی معاویه بود که علاقم داشت حاکمیت سوریه نه به شیوه دینی و شایستگی سیاسی بلکه با تقدیر تصادفی اداره شود. من در اعتبار گزارشها دقت نمودم آن به نحو معقول ایجاد حس خوبی میکند و جایگزین بهتری ندارد. حکومت معاویه بسیار طولانی بود_ تقریباً ۲۰ سال-طولانیترین دوران هر حاکمی که طی دوره پیروزی میتواند باشد. صرفنظر از هر سوءظن و بدگمانی ممکن است عمر از معاویه ترسیده باشد او به تغییر حاکمان پیرامونش هر چند وقت یکبار توجه داشت و به هیچکس اجازه نمیداد تا بنای قدرت مستقلی بگذارند.
معاویه بدینصورت یکبار دیگر خوششانس بود که عمر با خنجر غلام ناراضی ایرانی در سال ۶۴۴ میلادی کشته شد این خوش یمن بود که خلیفه جدید، عثمانبنعفان از(۶۵۶ تا ۶۴۴ میلادی) حکومت کرد که فردی از طایفه اموی بود. حتی بهتر از این، تصمیم عثمان بود که میخواست کنترل موثری بر قلمرو وسیع حکومتاش داشته باشد. «حکومت مرکزی» در مدینه تقریباً هیچ ساختار اداری رسمی برای نظارت و کنترل عملکردهای حاکمان ولایات نداشت. همچنین حکومت هیچ ابزاری برای پایش و ضمانتی برای نیل به این مقصود نداشت بهعنوان نمونه یک سازمان هوشمند داخلی یا دستههای نظامی که تحت فرمان شخص خلیفه باشند.
در این زمینه: دوران زندگی معاویه
برگرفته از کتاب معاویه از عربستان تا امپراتوری