مقصد گنوسیسم پاروسیایی، ویرانساختن جهانیست که نظم آن به صورتی معیوب و ناعادلانه تجربه میشود و پس از آن، جایگزینسازی این نظم از راه قوۀ خلّاقۀ انسان با نظمی بینقض و عادلانه است.
گنوسیسم
با این حال، اکنون نظم هستی را میتوان بهمنزلۀ جهانی تحت سیطرۀ قدرتهای کیهانی-الهی در تمدنهای شرق دور یا نزدیک و یا همچون آفرینش خدای متعالیتر از جهان در نمادگرایی یهودیمسیحی و یا اینکه بهمثابۀ نظم بنیادی جهان هستی در تأملات فیلسوفانه دریافته شود که همچون امری معین باقی خواهد ماند و تحت کنترل بشر نیز نمیباشد.
- بنابراین، بدین منظور که تلاش برای آفریدن جهانی تازه، عقلانی به نظر آید، مُعَین و از پیشنوشتهبودگی نظم هستی باید کنار گذاشتهشده و بهجای آن، نظم هستی اساساً همچون امری تحت کنترل انسان تعبیر شود که فراچنگ آوردن هرچه بیشتر کنترلش، مستلزم آن است که خاستگاه متعالی آن زدوده شود و به عبارت دیگر، این امر نیازمندِ ذبح هستی یا خداکشی است. خداکشی به صورت نظری، با تبیین وجود الهی بهمثابۀ کار و پیشۀ انسان صورت میپذیرد.
- اکنون بیایید تا ببینیم زرتشتِ نیچه در اینباره چه میگوید: «افسوس ای برادرانم، خدایی که من آفریدهام مانند همۀ خدایان، برآیند کار و جنون انسان بودهاست». انسان باید از خداساختن برای خود دست بکشد چراکه این رفتار بیمعنا، محدودیتهایی بیمعنا را بر اراده و کردار او تحمیل میکند و او میباید دریابد که خدایانی که پیشتر ساخته هم در حقیقت، با دست خود او ساخته شدهاند.
«بگذارید ارادۀ معطوف به حقیقت برایتان دربردارندۀ این معنا باشد که همهچیز به امور انسانی تصورپذیر، مشاهدهپذیر و حسپذیر تبدیل شوند». این تقاضا به گسترۀ جهان نیز سرایت مییابد که پیشتر بهمنزلۀ آفریدۀ خدا تصور میشد: «آنچه را جهان مینامید، تنها با دستان خودتان آفریده میشود: میباید که جهان، عقل تو، تصور تو، ارادۀ تو و نیز عشقِ تو باشد». «خدا یک گمان است امّا گمانهای انسان نباید از ارادۀ خلاّقش جلوتر باشند و باید به اموری ادراکپذیر محدود شوند.
احتمالاً جهان هستی و یا تصوری از آن وجود نداشتهباشد که در آن، اراده و تفکر انسان به صورتی کرانمند دریافته شدهباشد: «تو نه میتوانستی در درون موقعیتی فهم ناپذیر و نه در موقعیتی ناعقلانی زاده شوی». انسان به منظور آنکه ارباب نامحدود هستی به نظر رسد، باید هستی را به قدری نامحدود دارد که محدودیتها دیگرْ آشکار نباشند.
- و چرا باید این فعل جادویی انجام پذیرد؟ پاسخ این است که « اگر خدایانی وجود داشتند، چگونه من میتوانستم خدا نبودن را تاب آورم! بنابراین، خدایی وجود ندارد»
در این زمینه: خداکشی
برگرفته از کتاب: علم، سیاست و گنوسیسم