ملت
زمانیکه گفته میشود ملتها جوامع مصنوعی هستند باید گفت که دو نوع مصنوع وجود دارد: جوامعی که ماحصل یک تصمیم هستند، مانند زمانیکه دو نفر با یکدیگر رابطه برقرار میکنند، و جوامعی که “از طریق دست نامرئی” یعنی تصمیماتی که به هیچوجه قصد ]اتخاذ[ آنها را ندارد، به وجود میآیند.
این دست جوامع خودانگیختگی و وضعیت طبیعی دارند که چهبسا فاقد نهادهایی باشند که آشکارا تشکیل شدهاند. ملتها نتیجه کنش اجتماعی خودجوش هستند. حتی زمانیکه تصمیم ملتسازی آگاهانه باشد، نتیجه به دست نامرئی وابسته است. این مسئله حتی در مورد ایالات متحده نیز صادق است، که بههیچوجه امروز همان نهادی نیست که پدران بنیانگذار آن را بنا نهادند. با این حال، این کشور مهمترین و میهنپرستترین کشور در جهان مدرن است.
این نمونه مؤید نظریه لرد آکتون است. ملتها متشکل از همسایگان هستند، به عبارت دیگر کسانیکه یک سرزمین را تقسیم میکنند. بنابراین آنها به قدرت سرزمینی نیاز دارند. قدرت سرزمینی نیازمند قانونگذاری و روند سیاسی است. این روند، سرزمین مشترک را در هویت مشترک مستحیل میکند. و آن هویت، دولت ملی است. خلاصهای از تاریخ آمریکا در زیر آمده است:
مردمی که در کنار هم زندگی میکنند، اختلافات خود را با رجوع به قانون حل و فصل میکنند، بر این باورند که قانون طرف آنهاست و، در طول این فرآیند، خود را بهعنوان “ما” تعریف میکنند، که دارایی مشترکشان سرزمین و قانون است.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب فلسفه سیاسی تاملاتی بر مکتب محافظه کاری