ویتگنشتاین آلمانی
سال 1938 در شرایط زندگیِ ویتگنشتاین تغییرات شدیدی را به همراه آورد و وی ناگهان خود را «به واسطه انضمام اتریش به امپراتوری آلمان، در وضعیت فوق العاده دشواری» احساس کرد. وی در یادداشتی در این زمینه مینویسد: «من یک شهروند آلمانی شده ام. این موضوع برای من حالتی هولناک است، چون من به هیچ وجه تابعِ حکومتی که هرگز آن را به رسمیت نمیشناسم، نیستم. شهروندیِ آلمان برای من همانند تکهای از آهن داغ است که مجبورم همواره آن را نگه دارم. من این آهن داغ را دور میاندازم».
یکی از پیامدهای این موضوع این بود که وی و بستگانش در اتریش میبایست «به جای پاسپورت قدیمی اتریشی، پاسپورت مخصوص یهودیان آلمان» را دریافت کنند. چون آنها با وجود تغییر مذهب والدین خود، بر طبق قوانین نژادی آلمان در آن زمان، به دلیل اصل و نسبشان از این به بعد یهودی محسوب میشدند.
ویتگنشتاین با پذیرش شهروندی بریتانیا، خود را از زیر بار شهروندی آلمان رها نمود. همین موضوع به وی اجازه داد تا در سال 1939 به برلین، زوریخ و وین سفر کند و در ازای پرداخت مبلغِ نجومیِ درخواست شده از سوی نازیها، اجازه خروج اعضای خانوادهاش از اتریش و همچنین لغو یکی از قوانین نژادی آلمان را، در مورد بستگانش کسب نماید.
سال 1939 هچنین همان سالی بود که لودویگ ویتگنشتاین در آن به عنوان جانشین جرج ادوارد مور، به مقام استادی فلسفه در دانشگاه کمبریج دست یافت، مقامی که آن را تا سال 1947 بر عهده داشت. البته به دلیل شرایط ناشی از حوداث جنگ جهانی دوم، ویتگنشتاین به صورت نامنظم و اغلب به صورت خصوصی و آن هم در زمانهای نامتعارف از نظر دانشگاه تدریس میکرد.
برای نمونه کلاسهای وی در سال 1941 «هر شنبه بعد از ظهر و هر یکشنبه قبل از ظهر» برگزار میگردیدند. در طول جنگ جهانی دوم ویتگنشتاین به صورت داوطلبانه در بیمارستانی در لندن و همچنین به عنوان دستیار آزمایشگاه در گروهی پژوهشی برای درمان جراحتهای ناشی از شوک، در شهرهای لندن و نیوکاسل مشغول به فعالیت شد.
چون در این دوران به دلیل شرایط ناشی از جنگ سفر به اتریش دیگر امکان پذیر نبود، ویتگنشتاین در این سالها زمانهای زیادی را در شهر سوانزی در ولز و نزد یکی از شاگردان خود راش ریز گذراند، فیلسوفی آمریکایی که بعدها نظارت بر انتشار آثار باقی مانده از وی را بر عهده گرفت.
ویتگنشتاین در این سالها همچنان مشعول کار بر روی «پژوهشهای فلسفی» بود و بین سپتامبر سال 1937 و آوریل سال 1944 مطالبی را به رشته تحریر درآورد که بعدها پس از مرگش در اثری با عنوان «ملاحظاتی در باب مبانی ریاضیات» به انتشار رسیده است.
ویتگنشتاین از سال 1945 به صورت پراکنده تغییراتی نا چیز را در «پژوهشهای فلسفی» به وجود آورد و بخش اول آن در همین سال به طور عمده به پایان رسید.
ویتگنشتاین در سالهای آخر عمرش زمان زیادی را در ایرلند سپری کرد، جایی که وی اغلب به دیدار شاگرد سابقش موریس اُکنار که یک روانکاو بود میرفت. وی در این سالها در ادامه کارهای فلسفی خود بیشتر به پرسشهای فلسفه روانشناسی (یا به عبارت دقیقتر به سوء تعبیراتی که از لحاظ فلسفی نصیب اصطلاحات روانشناختی میشوند) پرداخت.
در سالهای 1947 و 1948 ویتگنشتاین بر روی دو نسخه حجیم کار کرد که با عنوان «ملاحظاتی در باب فلسفه روانشناسی» به چاپ رسیده اند. تعدادی از نسخههای به جا مانده از این دوران بعدها در کتابی با عنوان «آخرین یادداشتها در مورد فلسفه روانشناسی I و II» منتشر شده اند.
ویتگنشتاین در همین دوران منتخبی از ملاحظات با موضوع «جنبه ادراک» را تدوین کرد که شالودهای برای به اصطلاح «بخش دوم» از «پژوهشهای فلسفی» محسوب میشدند.
بر اساس اطلاعات امروزه هیچ دلیلی برای تصور این موضوع وجود ندارد که ویتگنشتاین قصد داشته این بخش جدید را در «پژوهشهای فلسفی» بگنجاند. به همین دلیل در ویرایشهای جدید «پژوهشهای فلسفی» این بخش با عناوینی نظیر «فلسفه روانشناسی – اثری ناتمام» منتشر و یا حتی از آن صرف نظر شده است.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب ویتگنشتاین و پیامدها