به دلیل بیاعتمادی اساسی بین دو طرف، تفاوت حداقل آستانهٔ ریسکپذیری و رویکردهای ناسازگار نسبت به مذاکره، عامل مهم زمینهای مؤثر بر مفهوم اعتماد در روابط ایران و ایالات متحده «موازنهٔ استراتژیک قدرت ادراکشده» میان دو کشور و وعده و کاربرد بالقوهٔ گزینهٔ اجباری-نظامی است. زمینهای استراتژیک که استفاده از زور را نامشخص و نامطمئن کرده و پیششرایط سیستمیک را ایجاد میکند که به اعتماد اجازهٔ ورود به معادله را میدهد.
ایران و آمریکا
بهطور خلاصه، ایران و ایالات متحده قدرتهای بسیار نابرابری هستند، اما مهم نه موازنهٔ قوا که موازنۀ مؤثر است. در صورت عدم موازنهٔ مؤثر قوا (قدرت بهعنوان ترکیب همۀ عناصر مادی و غیرمادی تعریف میشود)، جایی برای اعتماد باقی نمیماند، زیرا قدرت برتر هرگز به اعتماد بهعنوان یک فرایند متقابل نگاه نمیکند، بلکه آن را حقی یکجانبه میپندارد؛ پس خواستار یک اعتماد قابل تأیید است که بدون تسلیم به دست نمیآید. پیششرطهای حداکثری برای اعتماد، در واقع، تبدیل به سازوکاری برای اجبار میشوند و در واقعیت یک عنصر دیپلماتیک برای جنگهایِ آتی هستند.
از اینرو، وجود یک بنبستِ استراتژیک که از بیهودگی متقابلِ گزینه نظامی هستهای نشأت میگیرد، اصل و بنیانِ شرایطی است که به گونهای روانی و اجتماعی مطلوبِ برآمدنِ اعتماد بهعنوان یک اصطلاح عملیاتی است که در دنیای زبانی اجتماعیِ کنشگرانِ درگیر در منازعه نفوذ میکند. قانونشکنی یکجانبه بهندرت میتواند با یک ژست عمومیِ مهم امتیاز یا اخطار پرهزینه بنبست را تغییر دهد. «کنش نیکسون-چین» همیشه امکانپذیر است، اما ایران برای ایالات متحده با چین فرق دارد.
طرف قدرتمند، طبیعتاً و برخلاف انتظار، مشروط به انجام حرکت اول نیست. اعتبار آنها در گرو استکبار و عظمت قدرتشان است. آنان ریسکگریز هستند و معمولاً نسبت به قدرتهای کوچکتر که جویای امنیت هستند و برخلاف عقل سلیم ریسکپذیری دارند، بیش از پیش تحت تسلط سیاستهای داخلی هستند. با اینحال، ژست قدرتهای کوچکتر در غیاب موازنهٔ مؤثر تقریباً در بیشتر اوقات بهعنوان ضعف و آسیبپذیری برداشت میشود.
در این زمینه: دشمنی ایران و آمریکا
برگرفته از کتاب تنهایی استراتژیک ایران