ابزار دیکتاتوری
لیپمن در زمانی که مشارکت در انتخابات پایین بود و مردم به رای دهی بیاعتنا بودند، از سرزنش آنها به دلیل رأی ندادن خودداری کرد، چرا که معتقد بود عموم مردم برای دستیابی به آرمانی غیرقابل دسترس، ناخواسته تن به مسوولیتی غیرممکن میدهند که از عهده آن بر نمیآیند. استدلال اصلی لیپمن این بود که فرضیات اساسی نظریه دموکراسی بیاساساند.
برمبنای تئوری دموکراسی، شهروندان میتوانند به عنوان یک جمعیت آگاه گرد هم آیند و تصمیمی بگیرند که هم برای کل کشور و هم تک تک افراد جامعه سودمند باشد. بر مبنای این ایده، مطرح میکند که سهیم شدن و اشتراک گذاری اطلاعات و ایدهها در جامعه باعث میشود که مردم تصمیماتی منطقی و با ملاحظه بگیرند. لیپمن استدلال میکند که اگر حتی تعریف دموکراسی هم بینقص بود در عمل به عنوان ابزاری برای حکمرانی، ناکارامد است.
لیپمن بر این عقیده بود که ایده جامعه تصمیمساز به صورت کاملا آگاهانه و منطقی افسانهای بیش نیست. او استدلال میکند که پیچیدگی مسائل پیش روی جوامع مدرن، این عقیده را که از افراد انتظار میرود به شکل معنا داری خود را به یک سوژه خوداگاه و مسئول تبدیل کنند، زیر سوال میبرد.
او معتقد بود که هیچ شخصی نمیتواند قادرمطلق و حاکم بر سرنوشت خویش باشد – حتی آنهایی که به مسائلی مانند منافع عمومی میاندیشند و در این مسیر آموزههایی میبینند و اهل پرسشگریاند – چه رسد به کسانی که درگیرروزمرگی خودشانند و خود را ملزم به تفکر در مورد این مسائل نمیدانند. جامعه در تعامل متقابل با محیط خود نیست چراکه او بخشی از اطلاعات ناقصش را از محیط گرفته است وبخشی را از تخیلات ذهنی اش. این بدین معنی است که افکار عمومی میتواند براساس اطلاعات غیرمستقیم، غیرمحسوس و مبهم درباره چیزهایی که نظر قطعی درباره شان وجود ندارد هم ساخته شود.
این تخیل در اندیشه لیپمن منجر به چیزی شده که او نام «مرد ناامید» بر آن نهاده است. « مرد ناامید» به شهروندی گفته میشود که باید نقش فعالی در مشارکت سیاسی داشته باشد اما نمیتواند زمانی برای این مشارکت پیدا کند و حتی از خود موضوع هم درکی ندارد و اصلا علاقهای هم به آن ندارد. در نتیجه، نظریه دموکراسی، چگونگی دستیابی افراد به «خواست عمومی» را که میتوان آن را « افکار عمومی» نامید، در نظر نمیگیرد.
افکار عمومی در حقیقت در فرایندی موسوم به «تولید رضایت» ایجاد میشود، سرنوشتی که مردم عادی باید با آن زندگی کنند. ایده تولید رضایت قرار بود در رژیمهای دیکتاتوری وجود داشته باشد که در آن مردم هیچ انتخاب واقعی نداشته باشند اما لیپمن معتقد بود که این تولید رضایت در دموکراسیها نیز وجود داشته است و تنها تحت لوای طراحوارههای روانشناسی و با استفاده از قدرت ارتباطات، پیچیدهتر شده است.
پاسخ لیپمن به این چالش یک پاسخ جسورانه غیر نخبه گرایانه ولی تکنوکراتیک بود. او پیشنهاد کرد که اختیار اعمال قدرت و تصمیم سازی به متخصصان وکارشناسان خبرهای که دارای مهارت لازم برای رسیدگی به امور هستند سپرده شود. او میخواست این ایده را جا بیندازد که یک نخبه روشنفکر از مدیریت علمی برای دستیابی به دموکراسی استفاده میکند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب شبکه های اجتماعی و سیاست قدرت