دولت
برای موجودیت دولت حضور اصل حاکمیت الزامی است.
گو اینکه نهادها نیاز ندارند از طریق مفهومم حاکمیت خودشان را حاکم افضل بدانند – به عبارت دیگر حاکمیت ممکن است مشخصۀ یک نهاد باشد بدون اینکه اجتماعاش از حاکمیت سر درآورند – ولی برای اینکه حاکم باشند نهادها به ادعای مشخص حاکمیت نیاز دارند و تا اندازهای، این مدعیات باید اثربخش باشد.
در حالی که دولتی که حاکمیتاش را از دست داده دیگر دولت نیست – حضور یا غیاباش موضوعی مضاعف است – الزامات اثربخشی درون حاکمیت درجهبندی دارد: دولتها کم و بیش میتوانند ادعاهای حاکمیت خود را ثابت کنند.
اگر همهچیز مساوی باشد، حاکمیت درون ساختارهای قانونی هرچه بیشتر خود را نشان دهد – یعنی دولت هرچه بیشتر ادعاهای خود را ثابت کند – بهترست.
ولی البته موردی که همه شرایط مهیا باشد بسیار نادر است، و گاهی شکست دولت در سایر حوزهها اثربخشی تقلیلیافته را جذاب میکند.
در موارد افراطی، جایی که دولتِ مستعد تجاوز به حقوق بشر ظرفیت عمل خود را محدود ببیند، یا دولت غرق در فسادْ کارکرد قانون را سخت بیابد، ممکن است یک خوششانسی تلقی شود؛ در این موارد، دولت بدِ ضعیف ممکن است نسبت به یک دولت بد قوی ترجیح داده شود.
در موارد معمولتر، برای اینکه یک بخش نظام از خودش در مقابل بخش دیگر دفاع کند باید معانی متضاد در سازمان سیاسی گنجانده شود تا تنش سودمند بین نهادهای قانونی را ممکن سازد.
برگرفته از کتاب اصول مشروطهخواهی
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم