نظریه های توطئه و اوضاع اجتماعی
ما انسانها همیشه در معرض شرایط بحرانی و تغییرات سریع هستیم که بالقوه آسایش، شیوه زندگی و حتی بودن ما را تهدید میکنند. از جمله: حملات تروریستی، بلایای طبیعی، جنگ، انقلاب، بحران مالی و … به دنبال این شرایط نظریههای توطئه توسعه مییابند. حادثه یازده سپتامبر و قتل جان اف کندی با تکان دادن جامعه و تحمیل احساس ترس و ناامنی مردم را قانع کردند که اوضاع جهان به زمان قبل برنمیگردد. مردم نظریههای توطئه مربوط به این دو واقعه را هنوز هم به عنوان واقعیت تاریخی پذیرفتهاند.
در متن توطئهگرایانه نامههایی که به نیویورک تایمز و شیکاگو تریبون نوشته بودند، دو جهش ناگهانی مربوط به شرایط بحرانی و ترس و ناامنی دیده میشد.
اولین جهش در باور به نظریههای توطئه در طول انقلاب صنعتی دوم بود. در این دوران شرکتهای بزرگ ظهور کرده و ساختارهای قدرت جامعه تغییرات مهمی کرد. زیرساختهای جدید و تولید انبوه کالا، هرچند رفاه را برای شهروندان به ارمغان آورد، ولی کارگران کارخانهها نگران شدند. چون جایگزینی ماشین به جای کارگر تهدید بزرگی برای امنیت شغلی آنها بود و منتهی به نظریههای توطئه شد.
جهش دوم در آغاز جنگ سرد بود. مدت کوتاهی بعد از جنگ دوم جهانی اکثر شهروندان از احتمال وقوع جنگی دیگر میترسیدند. تهدید کمونیسم آشکار بود و مردم از پیوستن نهادها و گروهها به آن هراسان بودند.
این «مک کارتیسم» خیلی از نظریههای توطئه کمونیست را در جامعه تشدید میکرد. این نظریههای توطئه کمونیستی به بیاعتباری، بیکاری و حتی زندانی شدن افراد محکوم به علایق کمونیستی منجر میشدند.
ولی برای یافتن رابطه میان شرایط بحرانی و نظریههای توطئه، خود را محدود به قرن گذشته نمیکنیم. به عنوان مثال در قرون وسطی علم داروسازی به اندازه اکنون پیشرفته نبود و فرزندان به علت بیماریهای خطرناک میمردند. آن زمان هیچ فهمی از ویروس، باکتری و حتی رعایت بهداشت فردی نبود. مردم علت بیماریها را نمیدانستند و به گردن مردم و گروههای دگیر جامعه میانداختند. چنین فرافکنیهایی علت شکلگیری نظریههای توطئه شد.
باور عموم این بود که زنان جوان با همدستی شیاطین، باعث همهگیری بیماری یا کاهش محصولات کشاورزی میشوند. در نتیجه ی این باورهای خرافاتی و توطئهگرایانه، خیلی از زنان بیگناه در آتش سوختند. جامعه یهودیت هم همیشه عامل بیماری شمرده شده و شکنجهها را تحمل میکردند.
اینها فقط نمونههایی از این اصل کلی هستند که در دوران چالشبرانگیز که باعث احساس ترس و ناامنی میشوند، نظریههای توطئه رونق مییابند. مردم، افراد و گروههایی را که باعث ترس و ناامنی شدهاند سرزنش کرده و توطئه را به آنها نسبت میدهند. گاهی حتی اگر تهدید مستقیمی هم در کار نباشد، مردم نظریههای توطئه را باور میکنند مثلا مرگ یک هنرمند. حتی شرایط بحرانی خیالی هم نظریههای توطئه را برمیانگیزد. مثلاً این نظریه که فرود آمدن آمسترانگ از فضاپیما و قدم گذاشتن در ماه ساختگی بود. شاید فکر کنید که این عکسالعملی به دستاورد جدید انسان است، اما نظریه توطئه مربوطه معتقد است که دولت عمداً و مکرراً مردم را گول میزند.
در فصل بعد این دیدگاه را خواهم شکافت. شهروندانی که در مورد دولت نظریه توطئه را میپرورانند، احتمالاً به هر اقدام دولت با شک و تردید و توطئه مینگرند حتی اگر دستاورد بزرگی مثل فرود آمدن در ماه باشد.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب روانشناسی نظریه های توطئه