آنزیمها به هیچ وجه کل داستان پروتئینها نیستند. کلاسهای بیشتری از پروتئینها وجود دارند که در حفظ ساختار سلولها و بافتها نقش دارند. پوست، ماهیچهها و بافتهای عصبی هر کدام پروتئینهای فیبری خاصی دارند که وظایف ساختاری خود را انجام میدهند.
پروتئین
پروتئینهایی وجود دارند که به عنوان حامل مولکولهای کوچک عمل میکنند که برخی از آنها سیگنالهایی برای فرایندهای متابولیک هستند. پروتئینهایی نیز وجود دارند که بیان ژن را تنظیم و رشد موجودات را هدایت میکنند. این پروتئینها معمولاً فقط در هسته سلول حضور دارند. یک دسته از این پروتئینها، هیستونها هستند و به دلیل آنچه به مشکلات تکنیکی قرن نوزدهم برمیگردد، در اینجا مورد بحث قرار میگیرند.
در آن زمان به دست آوردن هستههای سلولی خالص از انبوهی از بافتها غیرممکن بود، زیرا روشهای بهینه نشدهی آن زمان برای جزءبندی اجزای موجود در ماهیچهها یا اندامها، مواد موجود در هسته سلول را با هموژنات سلولی مخلوط میکرد. در سال 1871 دانشمند جوان آلمانی، فردریش میشر، که در آزمایشگاه هوپه-زیلر کار میکرد، رویکردی بدیع اتخاذ نمود. او از چرک بانداژهای بیمارستان به عنوان منبع مواد استفاده کرد.
چنین ”بافت“ نرمی اجازه لیز سلولی و جداسازی هستهها را میداد. میشر مادهای را به دست آورد که ما اکنون آن را کروماتین مینامیم؛ یعنی همان مادهای که کروموزومها را میسازد. این ماده حاوی یک جزءِ غنی از فسفر (که امروزه (دیانای) نامیده میشود) و گروهی از پروتئینها، یعنی هیستون بود. یکی دیگر از دانشجویان آزمایشگاه به نام آلبرشت کوسل در سال 1884 با استفاده از سلولهای خونی غاز توانست این جزء پروتئینی را جدا کند.
در این زمینه: رویکرد مولکولی
برگرفته از کتاب: تکامل زیستشناسی مولکولی