هنر معاصر
رشد سریع جهانی شدن و ارتباطات و رواج انبوه اندیشههای «پسامدرن»، با نفی افراطی دوران مدرن، به گسترش رویکردهای بدبینانه، پوچگرایانه و نومیدانه دامن زده است و ارزشهای تاریخی و جهانی دانش و هنر را به چالش کشیده و تا حد زیادی بیاعتبار کرده است. به بیان دیگر نوعی نگرش شک باوری و نسبینگری افراطی بر تمدن و فرهنگ غربی سایه انداخته که آثار متضاد و زیانباری در حوزه اقتصاد، سیاست، دانش و هنر در گستره جهانی به بار آورده است.
گسترش فزاینده و بیرویه فناوریها و رسانههای جدید، در حوزه وسایل صوتی و تصویری، تا حد زیادی ماهیت فعالیت هنری را به فرایندی مقاومت ناپذیر از چرخه تولید و توزیع و مصرف انبوه آثاری تبدیل کرده که بسیاری از اهل نظر آنها را «شبه هنر»، «هنر تجاری»، «هنر بدلی»یا «هنر مبتذل» توصیف میکنند. این فرایند تجاری شدن هنر، با ایجاد نیازهای کاذب و لذتهای زودگذر، به کم رنگ شدن نیازهای عمیق زیباییشناختی و انحطاط ذوق عمومی کمک کرده است. میتوان گفت که این پدیده، به شیوهای ظریف و پنهان، با تحولات جدید نظام سرمایهداری (سرمایهداری فرهنگی و مصرفی) ارتباط و همسویی دارد.
از سوی دیگر، بسیاری از اهل هنر و ادب، همچنان به دورانهای رویایی گذشته دل بستهاند و شکوه و زیبایی هنر را در اندیشه فیلسوفان کلاسیک و تفسیرهای عرفانی و رازآلود میجویند.
آنان، بیرون از تاریخ و جامعه و دور از زمینه و زمانه، به تکرار و تفسیر صدباره اندیشههای وهم آلود افلاطون، ارسطو، سن اگوستن، کانت، هگل، شوپنهاور، نیچه و دیگران میپردازند و از آنها دفاع میکنند. از دید اینگونه هنرپژوهان و هنردوستان گویا هنر پدیدهای متمایز از دیگر پدیدههای حیات انسانی است که در قلمرو پژوهش علمی نمیگنجد، و تنها از راه فلسفه نظری و شهود عرفانی میتوان به حقیقت آن نزدیک شد.
با توجه به عوامل و شرایط یاد شده میتوان گفت که اندیشه زیباییشناسی و هنرشناسی در دنیای معاصر با انبوهی از گرایشها و جریانهای متضاد، پراکنده، آشفته، ناروشن، سیال و ناپایدار درگیر شده است. شواهد بسیار نشان میدهد که دنیای هنر به صورت شگفتآوری با دنیای مد، تبلیغات، تجمل، خودنمایی، سرگرمی، ماجراجویی، لذت پرستی، شهرت طلبی و غیره هم کاسه و درآمیخته شده است.
برگرفته از کتاب زمینه هنر شناسی