روشنگری
شوپنهاور از جنبه سیاسی روشنگری حمایتی نکرد و حتی خود نیز فلسفه سیاسی خاصی را ارائه نداد. وی به شورشها و انقلابها از دید سرنوشتی فردی مینگریست و چه در هنگام جوانیاش در زمان جنگهای ناپلئون و چه در دوران انقلاب سال 1848 با مشاهده اعدامهای بدون محاکمه، از کسانی پشتیبانی مینمود که آرامش و نظم را تبلیغ میکردند.
بر خلاف هگل، شوپنهاور به دولت به عنوان مظهر «عقل جهانی» نمینگریست، بلکه آن را نهادی میدانست که وظیفهاش حفاظت از جان و مال شهروندان است.
شوپنهاور نه تنها انتقادات مذهبی و متافیزیکی روشنگری را پذیرفت بلکه به آنها عمق بیشتری نیز بخشید. وی مبحث «نقد شناختِ» هیوم و همچنین پروژه «نقد عقل محضِ» کانت را مبنا قرار داد و آنها را ادامه داد.
شوپنهاور همچنین جهت گیریهای تجربی و خویشتنداری بنیادیِ عقل را تبلیغ میکرد تا خود را بار دیگر با نگاهی به ایده آلیسم پساکانتی از «مسخرگی و لودگی» جدا نماید: «وضعیتی که در پنجاه سال اخیر با مفهوم عقل، همه فیلسوف نمایان و وراجانِ فلسفی غیر قابل اعتماد را در آلمان به جنب و جوش وا داشته است. به این ترتیب که آنها با وقاحتی بیشرمانه، میخواستند تحت چنین نامی یک قدرت به طور کامل ساختگی از شناختهای مستقیم، متافیزیکی و به اصطلاح فراحسی را سیاه نمایند.»
هر کجا که عقل به ظاهر به سمت حقایق و یا ایدههایی فراحسی و فراطبیعی سوق داده شود، مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت. به این خاطر عقل نزد شوپنهاور دیگر همانند تمام سنت ایده آلیسمِ از افلاطون تا کانت، پلی به تعالی نیست، پلی که انسانها را به فرای طبیعت رهنمون میسازد.
عقل در واقع ابزار شناختِ مذهبی نیست، بلکه محصول و ابزارِ اراده و مهارتی جهت تحقق منافع و علایق زندگی محسوب میشود. شوپنهاور از عقل به عنوان «سلاحی» در «نبرد هستی» نام میبرد. خواستن، تابع نیروی عقلانی نیست، بلکه برعکس نیروی عقلانی تابع خواستن است. حتی اگر نیروی عقل قادر باشد خود را در هنر یا خود اطمینانی فلسفی، دست کم به طور موقتی از خواستن رها سازد.
به این ترتیب انتقاد بنیادی شوپنهاور از عقل به معنای اصلاح تصویری از انسان و جهان است که تحت تأثیر مسیحیت و خردگرایی قرار گرفته است. جهان نظمی منطقی از اهداف و همانطور که لایبنیتس ادعا کرده مکانی برای سازگاری و توزانِ از پیش تعیین شده نیست.
جهان در همه سطوح نبرد بر سر بقا، یک فعل و انفعال همیشگی از تولید و تخریب زندگی است. اراده، پدید آورنده زندگی است، آن زندگی که دوباره با خود مبارزه میکند و خود را از بین میبرد. اراده همواره در خود در حال جنگ است.
برگرفته از کتاب شوپنهاور تاملات و تاثیرات
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم