اجتماع، موضوع محوری ایدئولوژی جنگ را میتوان در آثار هایدگر در دوران ریاستش در دانشگاه به صورت مکرر یافت. مشکل آن زمان در ساختن یک اجتماع اصیل آلمانی، یک اجتماع ملی و یک اجتماع ملی واقعی جستجو میشد.
هایدگر
این اصلی است که میبایست در هر جنبهای از زندگی اجتماعی نفوذ کند، دانشگاه نیز میبایست به عنوان یک اجتماع آموزشی توسعه یابد. هایدگر در درسگفتارهای خود در سالهای 35/1934 «اجتماع» که به وضوح در برابر «جامعه» قرار داده میشد، را با موضوع مرگ مرتبط میساخت.
«رفاقت سربازان جبهه» بر این اساس استوار است که «نزدیکی به مرگ» و از خودگذشتگی، برای آنها به منبعی جهت تعلق بیقید و شرط آنها به یکدیگر بدل میگردد.
مرگ و آمادگی برای از خودگذشتگی در ابتدا فضایی برای اجتماع ایجاد میکند، فضایی که رفاقت از آن سرچشمه میگیرد. هایدگر در تجلیل از اجتماع به اندیشه فیشته استناد میکند، «اینکه ما یک وحدت به همریخته هستیم که در آن هیچ عضوی نسبت به سرنوشت عضوی دیگر بیگانه نیست».
تا کنون ما در محیط مفهومی و نظریِ ایدئولوژی جنگ قرار داشتیم: این مسئله در مورد استناد به فیشته که هوسرل، استاد هایدگر، در طول جنگ به وی رجوع کرده بود نیز صادق است. هایدگر به طور کامل از یک سنت ایدئولوژیک پیروی میکند که بر اساس آن بین سالهای 1914 تا 1933 بر بازیابی اجتماع تبلیغ میشد.
با این حال وی این موضوع را در رادیکالترین شکل آن مطرح میکند. بنابراین اجتماع صرفاً «رفاقت حقیقی و سوسیالیسم واقعی» نیست، بلکه به نظر میرسد اساس خود را در «نیروهای زمینی و خونی» مییابد، حتی اگر در نظر گرفت که هایدگر به معنای واقعی کلمه با «جبرگرایی ژنتیکیِ» نژادپرستانه بیگانه ماند.
در این زمینه: ماشین توده سازی
برگرفته از کتاب: هایدگر و ایدئولوژی جنگ