انگلیسیها چرا میجنگند
جنگ برای انگلیسیها همواره پیشهای سوداگرانه بوده است؛ در حالیکه جنگ برای آلمانها، در حُکم دفاع از روح خویش در برابر ملالِ این نوع روحِ سوداگرانه است.
بهمنظور آشکار کردن ماهیّت اصلی سوداگرایِ ملّت انگلیس، همچنین جنگی که ایشان اخیراً در اروپا درافکندهاند، سومبارت در وهلۀ نخست به این واقعیّت اشاره میکند که انگلیسیها در طول اعصار مختلف، هیچ فلسفهای بالاتر از فایدهگرایی و سعادتگرایی نداشتهاند.
این موضوع با مرور آثار متفکّران مهمِّ انگلیسی، از تجربهگرای عصر الیزابتْ یعنی فرانسیس بیکن (1626- 1561) گرفته تا زیستشناس تکاملی و جامعهشناس متأخر هربرت اسپنسر (1903- 1820) اثباتپذیر است. دیدگاههای فایدهگرای بیکن، با عطفِ توجّه به تحصیل آسایشْ بهمنزلۀ منبعی برای خوشبختی انسانی طرح میشود.
مطابق با آنچه سومبارت بیان میکند، همین شوق و تمنّا برای آسایش است که هم الهامبخشِ اقدامات سوداگرانه بریتانیا در چهار گوشۀ کُرۀ خاک از آغاز قرن شانزدهم بدین سو، و هم الهامبخشِ ذهنیّت سوداگرای کل ملّت بریتانیا بوده است.
تقسیمبندیِ جامعهشناختی تکاملی هربرت اسپنسر از تاریخ جوامع به دو نوع عمدۀ جنگجو و صنعتی، ترفند دیگری است که از جانب بریتانیا برای برتری بخشیدن جامعۀ صنعتی بر جامعۀ جنگجو، با تمرکز بر همان هدفِ آسایشْ استفاده شد.
مطابق با آنچه اسپنسر بیان میکند، جامعۀ جنگجو حقیر است؛ زیرا این جامعه معمولاً اقدامات خشونتبار را همچون هنجار ملّی فرض کرده، و موجب “سست شدن همدلیِ” شهروندان میشود؛ در حالیکه جامعۀ صنعتی، مشوّق احساساتِ نوعدوستانه و فضائل آجل” است.
به بیان اسپنسر، کانون توجّه جامعۀ جنگجو بر دغدغۀ جامعه برای حفاظت از خودْ در مقابل جوامع و ملّتهای متخاصم معطوف است. این امر تا آنجا پیش میرود که تمام جامعهْ حولِ طبقۀ نظامی میچرخد؛ و حتّی آنها که در نیروهای مسلح خدمت نمیکنند (یعنی کارگران)، محکوم به حفظ و بقای نظامیان میشوند.
به هر تقدیر، درجوامع جنگجو همۀ افراد تسلیمِ دولتاند؛ و دولت در کسوتِ متولّیِ کل جامعه عمل میکند. “زندگی، کردارها و داراییهای هر فرد باید در خدمت جامعه قرار گیرد” (اصولِ جامعهشناسی، اصلِ 561).
در جامعۀ جنگجو، دولتْ متمرکز است؛ و تمامِ جامعه بهنحوی سلسله مراتبی سازماندهی شده است. در همان اَثْنا که دولت در پیِ سیاستهای اقتصادی خودبَسا و حمایتگرا تلاش میکند، شرکتهای خصوصی بازرگانی یا اجتماعی از فعالیّت دلسرد میشوند.
اسپنسر به امپراتوری آلمانِ 1871، بهمنزلۀ نمونهای از جامعۀ جنگجو اشاره میکند که ارتشِ آنْ به طور یکنواخت برای کنترل صنعت ملّی تقویت شده است، و نظامِ اداری جامعۀ مدنی، جایش را به دیوانسالاری نظامی داده است.
در جامعۀ جنگجو، شجاعت و قدرت، فضائلِ فردیِ آرمانی تلقّی میشوند؛ زیرا این فضائل برای کامیابی در جنگ ضروریاند. این در حالیست که به تعبیر اسپنسر، میهنپرستی و حسِ “انتقام” خِصالی زیانبارند، و از مهمترین فضائل اجتماعی جامعۀ جنگجو به شمار میآیند.
برگرفته از کتاب سوداگران و قهرمانان