در یک جامعۀ غنی و ثروتمند، ما چیزهای بسیاری در اختیار داریم تا حواسمان را از دردی که اغلب ناآگاهانه به دوش میکشیم، پرت کند. طغیان ناگهانی خشمی که داریم، تعارضهایی که به نظر میرسد حضورشان در زندگیمان ادامه خواهد داشت، و بیزاریها یا وسوسههای شدید ما، همه و همه به درد متصل میشوند.
درد
وقتی آرام میگیریم و اعتیادها و راهبردهای اجتنابی خود را رها میکنیم، بهسرعت در مییابیم که چقدر ذهنمان شلوغ است. ذهن ما شبیه یک خشککن است که اغلب با همان چیزهای مشابه قدیمی در حال چرخش است.
ما دوباره میدویم و دوباره بحثها را یادآوری میکنیم، دربارۀ آینده خیالپردازی میکنیم، لیست خرید درست میکنیم، از اتفاقات مشکل گذشته میگذریم، برنامهریزی میکنیم که برای شام چه چیزی بخوریم، شخصی را که دوست داریم ملاقات میکنیم و پیش از آنکه متوجه شویم با او ازدواج کردهایم و بهزودی او را از سر خود باز میکنیم. سرانجام در چنگال بسیاری از مشکلات ذهنی یا دردهای جسمانی اسیر میشویم.
حتی ممکن است بیندیشیم که ما تنها افرادی هستیم که ازایندست سروصداها در سر خود داریم. جهان پر از افرادی است که ظاهراً آرام به نظر میرسند. اینطور به نظر میرسد که هرکس دیگری زندگیاش بهتر از زندگی ماست. فکر میکنیم که همه آنها، برخلاف ما، هماهنگ، شاد و متمرکزند. شاید حس کنیم درد دلتنگی یا حسادت داریم، شاید خود را سرزنش کرده و حتی به خود احساس ترحم کنیم.
وقتی ما آرام بودهایم، مردم به ما نگاه کرده و اندیشیدهاند که ما زندگی کاملاً آرام و شادی داریم. واقعیت این است که ذهن اکثریت مردم به شلوغی ذهن و افکار ماست. ما نمیتوانیم بگوییم که چه چیزی در فکر فردی دیگر در جریان است، و ما در سرپوش گذاشتن بر آن چیزی که واقعاً در زندگیمان در حال وقوع است، ماهر میشویم.
ما بیشتر وقتها مشغول افکار و احساساتی هستیم که به ما هجوم میآورند. گاهی، دردناک است و در چنین مواقعی، سخت است که درگیر آن نشویم. بعضاً به مردم دیگر نگاه میکنیم، و اغلب همه خوب به نظر میرسند؛ به نظر نمیرسد که آنها درد یا رنجی که ما تجربه میکنیم، داشته باشند. درواقع، گاهی همه درد دارند نه الزاماً همیشه، اما بدون شک گاهی. این حقیقت اساسی زندگی است.
در این زمینه: تفکر خود می تواند کیفیت اعتیادی داشته باشد
برگرفته از کتاب هشت گام برای بهبودی آموزش غلبه بر اعتیاد