ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده فرانسوی، به عنوان یکی از پیشگامان مکتب فلسفی «اگزیستانسیالیسم» (اصالت وجود) در قرن بیستم شهرت جهانی دارد.
هنر و پوچی
گذشته از مباحث خاص فلسفی و انتقادات وارده به سارتر و فلسفه او، باید پذیرفت که اندیشهها و آثار او درباره زیباییشناسی و نقش هنر در جامعه، تأثیر گستردهای در جریانهای هنری و ادبی دوران جدید در غرب و جهان داشته است. به ویژه در دهههای میانی قرن بیستم سارتر به یک چهره اسطورهای در دنیای فلسفه و ادبیات تبدیل شده بود.
- نقش مهم سارتر، در تحولات زیباییشناسی و هنر قرن بیستم، را میتوان از دو جنبه مورد توجه قرار دارد. نخست این که توانست به شیوهای ماهرانه روایت و صورتبندی جدیدی از ترکیب مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم تدوین کند و آن را با روح زمانه سازگار سازد.
دوم این که مانند «نیچه» دنیای فلسفه و زبان فلسفی را با دنیای هنر و زبان هنری درهم آمیخت و اندیشههایش را در قالب داستان و نمایشنامه به تصویر دراورد و از اینرو مخاطبان بیشتری پیدا کرد.
- فلسفه و زیباییشناسی سارتر حاصل یک زندگی رنجبار و یک دوران سخت و سیاه (دوران خونبار دو جنگ جهانی) است.
او مهمترین کتاب فلسفی خود (هستی و نیستی) را در زمان اشغال وطنش (فرانسه) به دست ارتش هیتلر نوشت. با این همه فلسفه سارتر، با همه بدبینیهایش به ماهیت هستی و باور به «پوچی» و «بیهودگی» زندگی بر این پایه استوار است که انسان موجودی «آزاد» و صاحب اختیار است و میتواند و باید سرگذشت خود را تغییر دهد.
با این این نگرش فلسفه زیباییشناسی و هنر سارتر دارای عناصری است که از تواناییهای انسان برای ساختن دنیایی بهتر، در زمانهای که همه چیز زشت و بیمعنا شده است، حمایت و ستایش میکند.
فلسفه سارتر در سالهای پس از جنگ دوم در قالب نظریه «تعهد هنری» و «مسئولیت هنرمند» به صورتی گسترده در دنیای هنر و ادبیات جهان رواج پیدا کرد.
اساس فلسفه هنر سارتر بر این اندیشه اصلی استوار است که انسان نه تنها میداند که هست، بلکه بر پایه این آگاهی بنیادین میتواند انتخاب کند که چگونه از هستی خود بهره گیرد و چگونه با جهان ارتباط برقرار کند.
در این میان فعالیت هنری یکی از عوامل برجسته قدرت اختیار انسان است که از بهترین روشهای شناخت جهان و زندگی به شمار میرود.
این رویکرد هستیشناختی به هنر به این نتیجهگیری میرسد که رسالت هنر بر معنا بخشیدن به ازادی و مسئولیت کنش انسانی در راستای آن استوار است. در واقع فعالیت هنری یکی از چشمگیرترین نمودهای اختیار انسان است، زیرا نشان میدهد که چگونه عمل انسانی میتواند جهانی تازه و به سامانتر از این جهان نابسامان از نو خلق کند.
به گفته «آلبرکامو»، از نخستینهمراهان مکتب اگزیستانسیالیسم، کنش هنرمندانه یکی از شیوههای ممتاز انسانها برای دست و پنجه نرم کردن با پوچی است.
- هرگونه بیان هنری، در ادبیات و نقاشی و موسیقی، نوعی «چشمانداز» جدید از دنیای واقعی است که به کمک انسان زیباتر و سازگارتر میشود. علاوهبر این آثار هنری ارتباط والاتر و عمیقتری میان انسانها و واقعیت برقرار میکند.
در این زمینه: رسانه و هنر
برگرفته از کتاب: زمینه هنر شناسی