واقعیت های عقل
کانت، ارسطو را به خاطر چینش تصادفی و نامنظم مقولات نکوهش میکند. او میخواهد مفاهیم مقدماتی فاهمه استنتاج شوند و به صورت نظاممند، بر طبق یک اصل واحد نمایش داده شوند.
کانت برای این که تحقیق و پژوهشهایش او را به یک چنین اصلی راه بَرد، کارکرد بنیادی و ریشهای فاهمه را پیگیری میکند: این کارکرد، فعلِ وحدت [بخشیدن] یا ترکیب [کردن] است.
فاهمه ما استدلالی است نه شهودی، فعالیت بنیادی آن عبارت از فراچنگ آوردن یا ادراک مستقیم اشیاء نیست، بلکه عبارت است از پیوستن (وحدت) اجزاء ادراک به هم و/یا بنابراین، اندیشیدن به ایجاد نوع معینی از وحدتِ ترکیبی میان آن اجزاء. ترکیب کردن که یکی از کارهای فاهمه است، یکی از فعالیتهای ذهنی نیست، بلکه آن فعالیتهای ذهنی را همگی همچون شرط توانمند ساختن آنها، زمینه خود قرار میدهد.
کنش ترکیب، در طیف کامل ادراک و اندیشیدن ما به وقوع میپیوندد، نه تنها در تفکر مفهومی و شناخت ابژکتیو یا عینی، بلکه در هر ادراکی که دادههای مختلف را به هم میآمیزد، از جمله کنشها و شناخت همبودی در قوه تخیل (و همچنین، همانطور که در بالا دیدیم، در بنیادهای ریاضی).
ترکیب همچنین، همه کنشهای جداسازی و تجزیه و تحلیل را زمینه قرار میدهد، زیرا فاهمه تنها آنچیزی را میتواند جدا کند که قبلاً آن را ترکیب کرده است. اما هرچند عناصر و اجزائی که به وسیله ترکیب به هم پیوستهاند ممکن است ناشی از هر سرچشمهای از جمله حس باشد، خود بههمپیوستن نمیتواند برگرفته از تجربه باشد.
«در میان تمام بازنمودها، ترکیب تنها بازنمود است که از طریق ابژه داده نشده است بلکه تنها به وسیله ذهن میتواند عمل کند، زیرا یک عمل خودکاری ذهن است».
کانت در اینجا یک قدم جلوتر میرود و میپرسد، خودِ ترکیب چگونه ممکن است. کدام یک از کارکردهای ذهن آن را ایجاد میکند (و بنابراین در خاستگاه فاهمه قرار میدهد)؟ پاسخ میدهد: ترکیب تابع خودآگاهی است.
ذهن، از خود به مثابه یک «منِ» اینهمان که کثرتی از بازنمودها و تصورات به آن داده شده است آگاه میشود و عناصر یا اجزاء این کثرت بازنمودها و تصورات را در شکل اولْ شخص مفرد –یعنی به عنوان بازنمودها و تصوراتی که از آنِ خودشاند- و بنابراین با پیوند دادن و مرتبط ساختن آنها با یکدیگر و وحدت بخشیدن به آنها به گونهای ویژه، به خود نسبت میدهد.
آن وحدت که به اجزاء کثرت داده شده است، میتواند دارای انواع گوناگون –منطقی یا شهودی، همبودی یا عینی، خیالی یا مرتبط با قوانین عینی- باشد، اما همواره و در تحلیل نهایی از وحدت «من میاندیشم» که محمل آن است، استنتاج میشود. بنابراین، تفسیر ایدهآلیستی از ترکیب بازسازی میشود و پس از حسیات، لایه مهم دیگری به بیان انقلاب کپرنیکی افزوده میشود.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب انقلاب فلسفی کانت