آنچه که ما از آن به عنوان وجدان یاد می کنیم
راسل میگوید، این باور که ما وجدانی داریم که وقتی گناهی مرتکب میشویم، آن را به ما گوشزد میکند و نوعی حس پشیمانی و ندامت را در ما ایجاد میکند، غیرمنطقی است و بسیاری از کارهایی که ما انجام میدهیم را، به خاطر هیچ دلیل عملی، به منشاء ناراحتی ما تبدیل میسازد.
او اشاره میکند، تجربه ثابت کرده، آنچه که ما آن را وجدان مینامیم، جهانشمول نیست و بنابراین نمیتوان به صورت جهانی برای آن حکم صادر کرد.
آنچه که ما از آن به عنوان وجدان یاد میکنیم، از نظر راسل، ترکیبی از چندین احساس است. ترس از لو رفتن، یا ترس از رانده شدن از گروه، دوتا از قویترین این احساسات هستند. اگر شما به عنوان مثال، بدون هیچ دلیل قانعکنندهای، وسوسه شوید که دروغ بگویید یا دزدی نمایید، در این موارد وجدان میتواند مکانیسم موثری باشد.
اما احساس گناهی که راسل را درهم میریزد، احساسی است که ما، هیچ دلیل قابل مشاهدهای برای جستجوی آن در درون خود، نداریم و آن حالتی است که، ما آنچه را که انجام میدهیم، اشتباه نمیدانیم، اما از انجام آن احساس جرم میکنیم.
ناسزا گفتن یکی از این موارد است. اینکه ما در هنگام به کار بردن کلمه ‘کردن’ احساس گناه میکنیم، موضوعی قراردادی است، و مثلا اگر بجای آن از کلمه ‘نزدیکی کردن’ استفاده میکردیم تقریباً هیچکس ناراحت نمیشد.
این بدان معنی نیست که ما قادر نیستیم تا آن عمل را توضیح دهیم، چرا که اگر از کلمه ‘همبستر شدن’ نیز استفاده می کردیم، باز هم، به ندرت، باعث تعجب کسی میشد.
کلمه ‘اسکل’ در ایالات متحده نسبتاً کلمه توهینآمیزی به حساب نمیآید، در حالی که، در بریتانیا بسیار توهینآمیز است. طبق کتاب ‘راهنمای مسافر مجانی به کهکشان’ کلمه بلژیک، اهانتآمیزترین کلمه در جهان است.
برگرفته از کتاب فتح خوشبختی برتراند راسل
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم