سینمای فلسفی
ویتگنشتاین سینما را دوست داشت. وی به خصوص به فیلمهای هالیوودی با هنرپیشههای محبوب آن نظیر کارمن میراندا و بتی هاتن به عنوان آرامش و تمدد اعصاب بعد از فعالیتهای سنگین جسمانی و عقلانی آموزشی در کمبریج نگاه میکرد.
ویتگنشتاین نسبت به تأثیری که فیلمها بر روی وی میگذاشتند آگاه بود. به حدی که وی یقین داشت که جریان اصلی روح آثارش متفاوت با جریان اصلی تمدن اروپایی و آمریکایی است و در آنها نشانه مدرن بودن ذهن خود را میدید.
ویتگنشتاین در یادداشتی مربوط به اوایل دهه سی مینویسد: «از این منظر من میبایست انسانی بسیار مدرن باشم. چون سینما تأثیر بسیار مثبتی بر روی من داشته است.
من نمیتوانم استراحتی برای ذهن قائل شوم، مسئلهای که برای من مناسبتر از یک فیلم آمریکایی است. چیزی که من میبینم به همراه موسیقی شاید در معنایی بچه گانه احساسی سرمست کننده برای من فراهم میآورند، اما قدرت این احساس به این دلیل کم نیست».
این تأثیر آرامش بخش فیلمهای آمریکایی برای ویتگنشتاین مهم بود، اما علاقه وی به هنر سینما تنها محدود به این موضوع نمیشد. چون از نظر وی یک فیلم «اگر چندان بد نباشد، موضوعاتی را جهت اندیشه احساس در اختیار من قرار میدهند».
در واقع یک فیلم تماشاگر را مکلف به تفسیر کردن مینماید، چون «فیلم چیزی شبیه به یک رویا است»؛ یک ساختار زبانی که تصاویر آشکار آن، محتوایی نهانی را نشان میدهند، به این دلیل است که «اندیشههای فرویدی (منظور ویتگنشتاین در اینجا تعبیر رویا است) به طور مستقیم در مورد فیلم قابل اعمال شدن هستند»
برگرفته از کتاب ویتگنشتاین و پیامدها
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم