طرز فکر انگلیسی
شالودۀ انگلیسی بودن در محدودیّت بیاندازۀ خردورزی در نزد این مردمان، و درماندگی و ناتوانی ایشان در تعالی خویش حتّی به اندازۀ ذرهای بیشتر از “واقعیّت” ملموس و مادّی است؛ و گواهِ آن، همان چیزیست که در انگلستان به آن “فلسفه” اطلاق میشود؛ فلسۀ انگلستان از فرانسیس بیکن شروع میشود، همانکس که با تقلید زیرکانه از لحن نیچه، به کلیّتِ روح فلسفی حملهور میشود و سپس تا آن مرد(هربرت اسپنسر) ادامه یافت که به درازای یک نسل “فیلسوف” اطلاق شد.
جملگی این فیلسوفان انگلیسی، از بیکن گرفته تا اسپنسر، به طرز غریبی دارای وجنات بنیانی مشترکیاند؛ و اگر چیزی در نهانیترین خصیصۀ ایشانْ جالب توجّه باشد، همان شرایط استثنایی است که باید در هر تاریخ فلسفه بر آن تأکید شود.
فیالواقع، همگی آنها اقتصاددانانِ ملّیِ خوب، و نسبتاً تراز اوّل بودند: بیکن با توفیقی درخور دربارۀ اقتصاد استعماری مینویسد؛ هابز همواره با درکی برجسته در عصر خویش، از مشکلات اقتصادی سخن میگوید؛ و رسالۀ لاک پیرامون نظام پولیبه همان اندازۀ جستارهای هیوم دربارۀ سوداگری، امور مالی، بهره، تراز تجاری، مالیاتها، اعتبار عمومی، و موضوعات مشابه مشهور است؛ و حتّی آدام اسمیت، جرمی بنتام و هر دوی میلها که همگی از حُسن شهرت بالایی در انگلستان برخوردارند، تنها در کسوتِ اقتصاددانانی ملّی در نزدِ ما شهرهاند. در این میان، مسلّماً هربرت اسپنسر اقتصاددانی ملّی نیست، امّا از او بهمنزلۀ تأثیرگذارترین “فیلسوف” عصر ما یاد میشود.
گرایش به مسائل اقتصادی، و درک همبستگیهای اقتصادی که در میان تمامِ “فلاسفه” ممتاز انگلیسی یافت میشود، امری اللهبختکی نیست؛ بلکه از رهگذر جهتگیری بنیادی مشترک در همۀ آنها پدیدار میشود.
تصوّر کلّی از متفکّران انگلیسی، در بحثی که هربرت اسپنسر با هموطنِ ژرفنگر خویش متیو آرنولد داشت، نمود دارد. آرنولد با بیانی مزاحآمیز- که عاقبت همین موضوع نیز باعث سوءشهرتش شد- بیان کرده بود که انگلستان از منظر ادراک و بینش، کشوری فقیر است.
اسپنسر در پاسخ به وی با تمامی جدّیت خویش بیان کرد که اینگونه نیست؛ زیرا انگلستان در خلال سالهای گذشته، اوّلاً، آب را در اختیار آمستردام قرار داده؛ ثانیاً، آبراهسازیِ ناپل را به اجرا رسانده؛ و ثالثاً، از طریق شرکت گازی قارّهای، دسترسی به گاز را برای تمام کشورها فراهم ساخته است. اسپنسر در ادامه این واقعیّت مسلّم را به طور تحتالفظی چنین پیش میکشد:”مراکز اصلی اندیشه، از جمله خودِ برلین باید منتظر بمانند تا این شرکت، گاز به دست ایشان برساند.”
در این بین، “آیا نمیتوان بیان کرد که باور به این ایدهها در میان انگلیسیها بیش از آلمانیها است؟” و شگفت آنکه کسیکه سخن بدین طریقت میگوید، مهندسِ شرکت گاز قارّهای نیست، بلکه “فیلسوف” انگلیسی، و فیلسوف عصر مدرن است!
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب سوداگران و قهرمان