پادشاه پروس که بین روشنگری و مطلقگرایی به نوعی گیر کرده بود، در آلمان بیش از هر شخص دیگری بر قرن هجدهم میلادی تأثیر گذار بوده است، به نحوی که به این قرن در آلمان «قرن فریدریش» نیز گفته میشود.
پادشاه پروس
به زودی نظریات متفاوتی در مورد شخصیت متعارض و دوگانه وی پدیدار گشتند. فریدریش دوم پروس را به مرکز جدیدی از روشنگری تبدیل کرد، اما روشنگری فرانسوی مورد علاقه وی که در دربار پوتسدام و آکادمی برلین غالب بود، گرفتار تعارض و تضادی بزرگ با جامعه روشنگری برلین شد، جامعهای که متشکل از کارمندان، معلمین، کشیشان، و همچنین نویسندگان مستقل بود، جامعهای که در آن فلسفه روشنگری آلمانی برتری داشت.
به هر ترتیب پروس با توجه به «برداشت از خودِ» روشنفکرانش، یک «بوروکراسی روشنگری»، یک حکومت روشنگری باقی ماند. با مرگ فریدریش کبیر البته پایان سریع روشنگری در پروس آغاز شد، در حالی که قانون عمومی سرزمین پروس در سال 1794 در اصل محصولی از روشنگری است، اما احکام و دستورات مذهبی مربوط به سال 1789 تلاشی برای مهار روح مدرن توسط قانون به شمار میرود. با شروع جنگهایی که پیامد انقلاب فرانسه بودند، پایان نظامی پروس قدیم نیز فرا رسید.
در حالی که اختلافاتِ نه صرفاً سیاسی بین ایالتها و پادشاهیهای پروتستان و کاتولیک در امپراتوری پروس بر جای باقی ماندند، جبهههای مذهبی درون پروتستانیسم نیز به تدریج اهمیت خود را از دست دادند. با این وجود یکی از ویژگیهای مهم روشنگری آلمان این است که مسائل مربوط به مذهب همچنان در آن حائز اهمیت است.
البته مسئله مذهب و آنچه که مربوط به جنبههای سیاسی آن میشود، در سال 1648 در اصل حل و فصل شده بود، تا آنجا که در آلمان به نسبت انگلیس و فرانسه اوضاع آرام تر بود، یعنی با پیروزی «عقل عادی» بر متعصبین مذهبی، سازشی بر اساس اختلاف سیاسی و مذهبی پدید آمده بود.
در هر صورت قلمروگرایی فرقهای همیشه برای افراد فرصتهایی را برای انتخاب کردن قلمرویی دیگر فراهم مینمود. علاوه بر وجود چنین قلمروهایی با چندین فرقه متفاوت، گاهی ازدواجهای جنجالی و همچنین تغییر مذهب در سطح پادشاهان به ویژه به دلایل سیاسی وجود داشتند، همچنین تلاشهای مختلفی برای غلبه بر دو دستگیهای مذهبی از طریق مذاکره برای اتحاد، دینداری یا از طریق اخلاق به ویژه در اوایل دوران روشنگری دیده میشدند.
در هر صورت این گونه به نظر میرسید که در ابتدا هیچ دلیلی برای برانگیختن انتقادی رادیکال از مذهب وجود نداشته، اما دلایل کافی برای برخورد و بررسی بسیار محتاطانه با موضوع مذهب در دسترس بوده است. روشنگران آلمانی به طور کلی به یک مسیحیت «عقلانی» اعتقاد داشتند، و بر این اساس بسیاری از عالمان الهیات به عنوان روشنگر فعالیت میکردند.
در ای زمینه: انقلاب فرانسه و روشنگری
برگرفته از کتاب عصر روشنگری