هرکس که دربارۀ طبیعت، رسالت و تقدیر انسان پرسش کند، میتواند موقتاً نادیده گرفتهشود؛ بعدها وقتی ساختار اثباتگرایی بر جامعه فائق آمد، چنین اشخاصی با تدابیر مقتضی خاموش خواهند شد و منع پرسشگری از آن رو بیگزند نیست که تاثیر بهسزایی بر روی افرادی گذاشته که در بزنگاهای حساس از پرسشگری سر باز میزنند. برای مثال، نگرشِ رودلف هوس فرمانده کمپ کار اجباری آشویتس را میتوان در این زمره برشمرد.
تقدیر انسان
هنگامی که از او پرسیدند چرا از فرمانِ اجرای اعدامهای دستهجمعی سرپیچی نکرده، پاسخ داد که «در آن بازه، خیلی درگیر مشورت نبودم. من دستور را دریافت کرده بودم و باید آن را اجراء میکردم…. تصور نمیکنم که حتی یکی از هزاران فرمانده اساس میتوانستند به خود اجازه دهند که از دستور سرپیچی کنند. چنین چیزی کاملاً نشدنی بود».
این عمیقاً به تعابیر مارکس در مانیفست او برای «انسان سوسیالیست» نزدیک است که در آنجا هم چنین پرسشی عملاً غیرممکن میشود. بنابراین، ما سه گونه از کاوشهای انسانی را میبینیم که پرسشگری عملاً برایش ناممکن شدهاست؛ و آنسه عبارتند از: انسان سوسیالیست (به بیان مارکس)، انسان پوزیتیویست (به بیان کنت) و انسان ناسیونالسوسیالیست (نازی.)
در این زمینه: گنوسیسم مدرن
برگرفته از کتاب علم سیاست و گنوسیسم