این نوع نگارش، که مدعی است پیامدهای مهمی برای تاریخنگاری دارد، بخشی از فضای پستمدرن است، اما همانطور که از نامش پیداست، ویژگیهای خاص خود دارد. کانون توجه آن اساساً از جنس فرهنگی و ادبی است، اما اگر تاریخ و ادبیات چندانکه پستمدرنیستها ادعا میکنند همسو باشند، روشن است که در هر بحث مربوط به پستمدرنیسم و تاریخ باید در نظر گرفته شوند.
استعمارگرایی و پست مدرنیسم
ممکن است عجیب بهنظر برسد که مباحث پسااستعماری تنها زمانی ظاهر میشوند که استعمار بهسبک امپراتوریهای اروپایی برای دههها مرده بود، اما البته آثار پسااستعماری فراوانی در سالهای پس از استعمار وجود داشت که عمدتاً در چارچوب ملیگرایانه و توسعهگرای دولتی جای میگرفت.
با اضمحلال این چارچوب است که آنچه اکنون بهعنوان پسااستعمارگرایی میشناسیم، مانند خود پستمدرنیسم، در بستری ظاهر شد که نقشهها و قطبنماهای ایدئولوژیک پیشتر مورد اعتماد دیگر مناسب بهنظر نمیرسند و نیروهای بازار جهانیشده حکمفرما هستند. سرخوشی پساتاریخی لیوتار و پریشانحالی پساتاریخی فوکویاما ریشه در این باور مشترک دارند که پروژههای بزرگ برای تغییر رهاییبخش تاریخی که در این قرن [بیستم] رخ دادهاند با شکست به پایان رسیدهاند». اگرچه پسااستعماری اصولاً مستعمرات پیشین را مورد خطاب قرار میدهد، اما ادعا میکند که دامنه بسیار گسترده تری دارد و به همه طرف های متخاصم درگیر در این رویارویی استعماری مربوط میشود.
پسااستعماری شامل خود استعمار و هر آنچیزی است که پس از آن میآید و در حال تبدیل به چیزی شبیه به جهانشمولیت بیوقفه است که در آن قطعاً کل تجربه مدرن، گاه تجربههای پیشامدرن و پسامدرن هم بهعنوان برخی از انواع این جهانشمولیت ظاهر میشوند. این روند در دهه ۱۹۸۰ با تعدادی از دانشگاهیان سابق مائوئیست در هند آغاز شد که خود را گروه مطالعات فرودستان نامیدند. در ابتدا به بررسی جنبههای واقعیت اجتماعی و فرهنگی هند بدون هر گونه پیشفرضهایی علاقهمند بود که پیشتر به چنین مطالعاتی سازمان میداد، اما خیلی زود رویکرد آن منحصراً فرهنگی – و فرهنگگرایانه شد، «پس از اینکه آکادمی اروپایی-آمریکایی از سوی پساساختارگرایی فرانسوی مورد بررسی دقیق قرار گرفت». ایجاز احمد آن را بهعنوان پیشنهاد تصاحب متون و تاریخ غیراروپایی توسط پستمدرنیسم توصیف میکند.
همین نویسنده در ادامه میگوید رویکرد پسااستعماری نه چندان بوسیله موضوع تحلیلاش، بلکه بواسطه رویه هرمنوتیکی و سبک نوشتاریاش شناخته میشود؛ از جهات دیگر، تعاریف آن بسیار سست است. برای مثال، ادوارد سعید اغلب در این مقوله قرار میگیرد، در واقع احمد او را یکی از سه تأثیرگذارترین این منتقدان میداند، اما جای سؤال است که آیا او واقعاً باید در این مقوله قرار گیرد. سعید یک نویسنده جدی بود و اگر از تحلیل گفتمان فوکویی استفاده کرده است، این کار را بهشکل کارآمدی انجام داده است. در هر حال، شناسایی چیزی با این ماهیت در آثار بعدی او دشوار است.
در این زمینه: پست مدرنیسم چیست
برگرفته از کتاب پست مدرنیسم و تاریخ