فلسفه فایرابند
فایرابند همچون افراد دیگری که ذکر آنها به میان آمد بهعنوان فیلسوف علم معاصر شناخته میشود، مشکلات منطقی کمتری دارد اما باز خالی از اشکال نیست. اعتقاد عمدهی فایرابند این است که میان معرفتهای بشری نمیتوان تمایزی قائل شد، این اعتقاد درست است با توجه به دلایلی که تاکنون آورده شده و با توجه به اینکه فایرابند نشان میدهد که روشهای جدیدی که سعی کردهاند منطق استقرایی را کنار بگذارند و دربارهی نظریهی علمی توضیحی ارائه دهند چگونه به بنبست میرسند او در کتابش تعداد موارد زیادی از این امر میآورد که نظریات علمی ابطالشدهاند اما تاکنون ماندگار شدهاند.
به همین خاطر بهراحتی وبر اساس منطق خود پوپر و درواقع منطق صحیح پوپر نظریهی او را باطل میکند او با نشان دادن این مثالهای نقض به پوپر میفهماند که نظریهی ایجابیاش دربارهی علم موردتردید است؛ اما از طرف دیگر آیا فایرابند خود نیز تلاش میکند که نظریهی جدیدی دربارهی علم بنا کند؟
پاسخ پرسش بالا متأسفانه دربارهی فایرابند مثبت است همانگونه که خود میگوید:
«برای تجربهگرای، پیشرفت عبارت است از دست یافتن به یک تئوری …برای دیگران، پیشرفت ممکن است هماهنگی و وحدت داشته باشد، حتی شاید به قیمت فدا کردن کفایت تجربی. اینشتین نسبت به تئوری نسبیت عام اینگونه بود؛ و برنهاد من این است که آنارشیسم در نیل به پیشرفت در هریک از معانیای که از آن اراده شود، کمک میکند. حتی علمی. حتی علمی که قانونمند و منظم، فقط زمانی که اجازه داده شود که حرکات آنارشیستی رخ دهند، موفق خواهد بود.»
این گفتهی فایرابند ازیکطرف شاید مورد دفاع باشد که پیشرفت را به هر معنایی مراد میکند ولی به عقیدهی من پیشرفت جز برای آنها معنایی توخالی نمیتواند داشته باشد. درواقع این واژه بیمعناست چراکه مراد از پیشرفت اگر حرکت روبهجلو نباشد و اگر مراد از پیشرفت کاربردهای جدید نباشد آنگاه جز این معنا نمیتواند وجود داشته باشد که گفته شود انسان را با تجارب جدیدی رودررو میکند ولی ازآنجاکه آقای فایرابند این تجارب را به این صورت در نظر نگرفته، وگرنه باید فرق نظریات علمی و هنر را برای ما تبیین کند چراکه هنر هم به خاطر اینکه ما را با تجارب جدیدی غنیتر میکند برای ما اهمیت دارد، پیشرفت در نگاه او نیز معنای چندانی ندارد.
گویی واژهی پیشرفت برای همهی این فلاسفه چیزی جز یک توهم نیست در غیر این صورت چگونه میتوان از فعالیتی که روش آن معلوم نیست و اصلاً نمیتوان گفت دقیقاً چگونه فعالیتی است و از طرفی با دانستن برخی ویژگیهای آن دانسته میشود که نمیتواند ما را به نتیجهی جدیدی برساند، مگر تصادفی، چگونه میتوان پیشرفتی انتظار داشت؟ یا چگونه میتوان واژهی پیشرفت را بر این فعالیت بار کرد؟
پس میتوان دربارهی پل فایرابند گفت که ما باعقیدهی او دربارهی این امر که میان فعالیتهایی که داعیهی معرفت دارند نمیتوان فرق گذاشت موافقیم که البته شوربختانه ایشان چنین ادعایی ندارند و میگویند میان معرفتها نمیتوان فرق گذاشت و باز بحث اشتراک لفظی واژهی معرفت که دربارهی پوپر انجام داده شد را در اینجا میبایست تکرار کرد. اندکی میتوان با او همدل بود تا اعتقاد بر اساس استدلالاتی که تاکنون آورده شد اینگونه باشد که میان فعالیتهایی که داعیهی معرفت دارند نمیتوان فرق گذاشت.
ما بیشتر اینجا در این رابطه مطلبی را مننتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب محکمه فلسفه