بوردیو و فوکو هر دو مظهر بارز پیوندهای پنهان در اندیشه اجتماعی بوردیو و فوکو - نشر پیله

پیوندهای پنهان در اندیشه اجتماعی بوردیو و فوکو

کتاب استعمارزدایی از جامعه شناسی
Rate this post

گذراندن دوره آموزشی فشرده در نظریه اجتماعی بدون مواجهه با حداقل یکی از دو اندیشمند بوردیو یا فوکو، اگر نگوییم غیرممکن، دشوار است. با این همه، آن‌چه در این دوره‌ها اغلب کنار گذاشته می‌شود، روابط فوکو و بوردیو با جهان جنوب است، و این‌که چگونه این روابط برای نظریه‌های تأثیرگذاری که این نویسندگان به‌خاطر آن‌ها کانونی شده‌اند، ضروری هستند.

اندیشه اجتماعی

بوردیو و فوکو هر دو مظهر بارز «مجموعه امپراتوری/دانش» فرانسه بودند. بوردیو پس از اتمام خدمت نظامی در الجزایر، از سال 1957 تا دهه 1960 در دانشگاه الجزیره تدریس می‌کرد، در حالی که تحقیق قوم‌نگارانه او در مورد کابیل سازنده محتوای اصلی تجربی برای آثار کانونی‌شده او مانند منطق کنش و طرح کلی نظریه کنش (1977) بود.

به‌همین‌ترتیب، فوکو بین سال‌های 1966 و 1968، یعنی ده سال پس از استقلال تونس از فرانسه، در دانشگاه تونس تدریس می‌کرد در حالی که در اوج انقلاب ایران در سال 1978 به تهران هم سفر کرد و به‌عنوان خبرنگار برای روزنامه ایتالیایی کوریره دلا سرا  مشغول به‌کار شد.

نکته مهم این است که بوردیو و فوکو فقط در این دنیای استعماری/ پسااستعماری کار نمی‌کردند، بلکه به واقعیت‌های تجربی این فضاها و نظریه‌پردازان استعمار و امپریالیسم نیز توجه داشتند. بنابراین، زمانی که فوکو در جریان انقلاب علیه شاه در ایران بود، عنوان کرد که آثار فکری شریعتی در باب معنویت‌گرایی سنگ‌بنای معرفت‌شناختی این جنبش اجتماعی بود و به این نکته اشاره می‌کند که چگونه انقلابیون ایران به شریعتی به‌دیده یک شهید می‌نگریستند.

به‌همین ترتیب، علی‌رغم ادعای ادوارد سعید (1989) مبنی بر این‌که بوردیو در آثارش به تحلیل استعمار نپرداخت، بوردیو و سعید در ادامه یکدیگر را به گفتگو در فرانسه و ایالات متحده دعوت کردند و با کارهای یکدیگر درگیر شدند؛ افزون بر این، بوردیو با گروهی دیگر از محققان استعمار به شیوه‌هایی از جمله نقد اندیشه‌های انقلابی فانون گفتگو می‌کرد و حتی در سال 1989 برای نوشتن آگهی ترحیم مولود مامری محقق پسااستعماری برای روزنامه فرانسوی لوموند انتخاب شد.

بنابراین، نادیده گرفتن این گفتگوهای فراملی به‌معنای عدم درک بنیان فراگیر تجربی و نظری آثار فوکو و بوردیو است. برای مثال، در مورد بوردیو، مفاهیم کانونی او مانند «میدان» و «عادت‌واره» در واقع نه تنها از طریق تحقیق تجربی در الجزایر، بلکه به‌طور خاص از طریق نقد استعمار فرانسه شکل گرفت.

اما به‌نظر می‌رسد این اطلاعات با رویکرد غالب نسبت به بوردیو در جامعه‌شناسی معاصر در تضاد است که در آن مفاهیمی مانند «عادت‌واره» و «میدان» و نیز جامعه‌شناسی بوردیویی به‌طور کلی، عمدتاً محدود به مطالعه طبقه اجتماعی است. بنابراین، همان‌طور که گو می‌گوید، تحلیل بوردیو درباره استعمار فرانسه به‌منزله نظام ستم در الجزایر، پایه‌گذار مفهوم میدان او بود.

بوردیو استعمار را به‌مثابه «رابطه سلطه»‌ای توصیف می‌کرد که باعث ظهور نظام کاستی گردیده که از طریق نژادپرستی اجباری فیزیکی بازتولید می‌شود.

همان‌طور که بوردیو تصریح می‌کند، «سرکوب از طریق زور» – همان‌گونه که در جنگ استقلال الجزایر می‌بینیم – صرفاً ادامه منطق نظام استعماری بود، منطقی که «به کاست مسلط امکان می‌دهد تا کاست تحت سلطه را در موقعیت فروتری حفظ نماید». همان‌گونه که گو اشاره می‌کند، تحلیل بوردیو درباره استعمار به‌عنوان نظام حاوی «رابطه سلطه» که «درک ضرورت و منطق درونی آن مهم است»، مطابقت مستقیمی با مفهوم بعدی «میدان» او دارد – به‌منزله مجموعه نظام‌مندی از روابط اجتماعی که ویژگی آن منازعات بر سر منابع است و از منطق و سلسله‌مراتب درونی خاصی پیروی می‌کند.

در این زمینه: امپریالیسم و جامعه شناسی

برگرفته از کتاب استعمارزدایی از جامعه شناسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *