بر پیکرۀ سیاست لکهای ناخوشایند وجود دارد، زائدهای که ناخودآگاه از آن روی برمیگردانیم. اما نادیدهانگاشتن این زشتی و بدشکلی بهاندازۀ بیاعتنایی به رشد یک خال غیرعادی روی پوست بدن خطرناک است. گفته میشود در میانمان جمعیتی بیگانه زندگی میکنند که بهطوری کینهجویانه از ما بیزار هستند. نفرت انتقامجویانه آنها بدین مفهوم است.
سیاست
با وجود آنکه حضورشان را تحمل میکنیم و اجازه میدهیم تا از مزایای نظم مدنی بهرهمند شوند، مزایایی که چند نسل از آن برخوردار بودهاند، اما این مخالفان گمان میکنند که به آنها آسیب رساندهایم و این حس آسیبدیدگی، ذهن بیمارشان را توجیه میکند تا هر اقدام خصمانهای را علیه ما برگزینند.
نظر به اینکه اینجا کاملاً سرزمین ماست و ما در سرزمین خود از قدرت بیشتری برخورداریم ــ ارزشهای غالب را عینیت میبخشیم، باورهای غالب را میپذیریم و نهادهای غالب را مدیریت میکنیم ــ اقدامات خصمانه نشئتگرفته از بیزاریشان تقریباً همواره به شکل مَکر و پنهان باقی میماند. آنها هنگام رویارویی با ما به تملّق و چاپلوسی سرفرود میآورند، گویی خواستار روابط دوستانهای هستند، اما این شیوه از تظاهر بهطرز مضحکی باورنکردنی است. آنها اغلب از دیگران کناره میگیرند و فقط با افرادی هماندیشۀ خودشان معاشرت میکنند. چه کسی آنها را تحمل میکند؟
طبیعتاً نمیتوانند بهطورکامل تنها و جدا بمانند: با ما معامله میکنند و متعاقب آن میبایستی وارد گفتگویی شوند و مسیری را بههمراه ما قدم بزنند. شرکت در فعالیتهای اقتصادی شهر، رعایت قوانین آن و تحت حمایت آن قوانین بودن هم موجب وفاداریشان به ما نمیگردد. بهعکس، فقط بیزاریشان افزایش مییابد و آزادانه اذعان دارم این انزجاری متقابل است، حتی زمانی که به آنها فکر میکنیم. برخی اوقات در نظرگرفتن این افراد تحت عنوان انسانی کامل امری دشوار است و بیشتر به سگی وحشی میمانند که فقط با لگد و فحش میتوان کنترلشان کرد تا به آنها یادآور شد چه کسی صاحب اختیار است. زیرا بهمانند همان سگ در پیِ فرصتی برای گازگرفتن و حملهکردن هستند.
بههرحال آنها را نمیتوان حیوان صِرف قلمداد کرد. درواقع، هرچند دائماً مورد اهانت ما قرارگرفته و تحقیر میشوند، اما دوباره بهشیوهای وصفناپذیر خود را برتر از ما میدانند. آنها از خصلت پلیدی برخوردارند که آن را زیر نقابی از فروتنی پنهان کرده و خود را در پرتو داشتن حقیقتی یگانه و محض درخشان و پرتلألو میپندارند، حقیقت تجسمیافته در کتاب مقدس که با سرسپردگی متعصبانه خویش آن را به آغوش میگیرند. این کتاب بیزاری کینهجویانه آنها نسبت به هرکس که خارج از حلقۀ مسحور مؤمنان قرار گیرد را برمیافروزد.
آنها با مهارت و ذکاوت مفسرانه خویش به مطالعۀ دقیق متون کهن پرداخته تا بدین شیوه بتوانند به منش رفتاری خود با افراد بیاعتقاد رسمیت بخشند، که هر انسان شرافتمندی آن را بلافاصله غیراخلاقی تلقی میکند. این مهارت و زیرکی آنها را بهقدری کارآمد کرده تا بتوانند نهادها و قوانین عرفی ما را به نفع خویش بهکار گیرند. آنها دریافتهاند که ما درست همانگونه که به دادوستد اعتقاد داریم، به قوانین حقوقی نیز ایمان داریم. بنابراین قراردادی را با ما به امضاء میرسانند که بتوانند در صورت نقض شروط دقیق این قرارداد به دادگاه مراجعه کنند. از آنجایی که ما غالباً افرادی ساده و زودباوری هستیم و به آنها اعتماد میکنیم، درمقابل، آنها انسانی فریبکار و زرنگ که بهدفعات بر ما چیره گشتهاند.
در این زمینه: شکسپیر متاله نبود
برگرفته از کتاب شکسپیر و آزادی

