اگر کسی به نسل حاضر اعلام کند که کار، مشیتی الهی است، محبوبیت چندانی نصیباش نخواهد شد. این ایده، همچون حقوق الهی پادشاهان، به شکل گستردهای مورد سوءبرداشت قرار گرفته است، و با نگاهی دقیقتر درمییابیم که این دو در واقع به یکدیگر مرتبط هستند.
کار
چه کارگر و چه فرمانروا، با این پرسش روبرو هستند: منشاء واقعی ارادهی عمل انسان چیست؟
خوب است راه حل فرماندارْ جان وینثروپ را برای این مسئله بدانیم. او در بیانیهی خود در مقابل مجلس ایالتی ماساچوست در سال 1645 گفت: “پرسشهایی که کشور را به چالش کشیدهاند دربارهی اقتدار مجریان قانون و آزادی مردم هستند.
این شما هستید که ما را بر مسند قدرت نشاندهاید؛ اما اقتدار ما از خدا سرچشمه میگیرد؛ کار ما مشیتی الهی است، و تصویر خدا بر آن نقش بسته است؛ و خوار شمردن آن مورد عقوبت الهی قرار خواهد گرفت، عقوبتی با سختترین عذابها.” به عبارت دیگر، ایبسا مردم رهبران را برگزینند، اما آنها پیرو حق هستند؛ به همین سیاق، میتوان گفت که کارگران توسط دیگران استخدام میشوند، اما آنها به وسیلهی آرمان مستقل موجود در آن کار، سمت و سو مییابند.
- هنگامی که انسان باور نداشته باشد که کار مشیتی الهی است، نگرش او نسبت به آن مانند نگرش او نسبت به دولت سکولار خواهد شد.
در این چارچوب، دولت، تماماً برساختهی انسان است؛ با این حال انسانهای خودگرا، رقیب یکدیگرند–آنان در پیآنند تا از یکدیگر پیشی بگیرند و از پذیرش خواستههای دیگر انسانهای به اصطلاح همترازشان شانه خالی کنند.
- بخش زیادی از تلاشهای سیاستمداران مدرن، معطوف به اقناع ما به این امر است که بهترین خدمت انسانها، خدمت به یکدیگر است. اما تنها عامل تحقق این امر، نادیده انگاشته شده است؛ خدمت به دیگران زمانی بهترین خدمتها خواهد بود که تلاش همگانی تحت مفهومی متعالی قرار گیرد.
رضایتمندی مادی، این مقصود را حاصل نمیکند، و این میتواند دلیلی باشد که چرا دولت سکولار، در نهایت موجب منفور شدن سیاستمداران میشود، زیرا آنان میکوشند تا انسانها را مجاب کنند که یکدیگر را به عنوان کارفرما در نظر آورند.
بنابراین کار نه “چنانکه برای جلب نگاه کارفرمای اعظم”، که برای رضایت همسایهای انجام میشود که برای او ارزشی قائل نیستیم.
در این زمینه: انسان معمولی عصر حاضر
برگرفته از کتاب: ایده ها پیامد دارند