اسکار وایلد یک ایرلندی بذلهگو، شاعر و نمایشنامهنویس بود که شهرت ماندگار او بر تک رمانش، «تصویر دوریان گری» (۱۸۹۱)، و شاهکارهای کمدیاش، «بادبزن خانم ویندرمیر» (۱۸۹۲) و «اهمیت ارنست بودن» (۱۸۹۵) استوار است.
اسکار وایلد
او در کمدیهایش خود را استاد فن نکتهپردازی، استفاده از جملات کوتاه و کنایهآمیز و پاسخهای دوپهلو و اشارات هجوآمیز نشان داد. وایلد سخنگوی جنبش زیباییشناسی اواخر قرن نوزدهم در انگلستان بود، جنبشی که طرفدار «هنر برای هنر» بود. با اینحال کمتر کسی به اهمیت داستانهای او پرداخته است و شهرت و اعتبار ادبی او اغلب با نمایشنامههایش سنجیده شده است.
او تحت تأثیر عمیق آموزههای نویسندگان انگلیسی، جان راسکین و والتر پیتر، در مورد اهمیت بنیادین هنر در زندگی قرار گرفت. مانند بسیاری از همنسلهایش، مصمم بود تا از توصیۀ پیتر پیروی کند که «همیشه با شعلهای سخت و جواهرآسا بسوزد». وایلد همچنین از نمایش خودش به مثابۀ یک هنرمند هنجارشکن در جامعه پروایی نداشت.
این موضوع، همراه با پوشش عجیبوغریب و اسباب زندگی و خانهاش در آکسفورد که با اشیای هنری تزیین شده بود، باعث شد او را مورد کنایه و نیشخند قرار بدهند. اسکار وایلد امیال جسمانی و شفقت اخلاقی را دو بخش آشتیناپذیر کیستی انسان نامیده است. در اندیشۀ وی لذتهای جسمانی با خودکامگی، پوچی و بیرحمی و شفقت اخلاقی با عشق، ایثار و دلسوزی و مهربانی نمود پیدا میکند.
جانمایۀ این برداشت دو قطبی وایلد در افسانهها و داستانهای قرونوسطایی به نگارش درآمدهاش کاملاً مشهود است. در این داستانها که سرشار از تجربیات معنوی و مذهبی هستند، روحیۀ شفقتآمیز مسیحی سرانجام بر بی رحمیو قساوت، خودپرستی و لذتهای زودگذر مادی چیره میشود. در تصویر دوریان گری، لرد هنری به بازیل که تحتتأثیر گناه ناشی از هوسرانیهای گذشتۀ خود از همگان دوری گزیده است میگوید: «شاید هنر قرون وسطا هنوز جذابیتش را برای ما از دست نداده باشد ولی زمان احساسات قرونوسطایی دیگر به سررسیده است و به کلی منسوخ و کهنه شدهاند.»
این شالودۀ بینش انتقادی وایلد نسبت به دوران خودش است که در اغلب داستانهای کوتاهش هم به چشم میآید. ارواح سرگردان، تقدیرگرایان با سواد و اشراف اروپایی در تقابل با پدیدههای معاصر و شخصیتهای ولنگار قرار میگیرند. در افسانههای خیالی وایلد میبینیم که او هنوز تحتتأثیر چنین عواطف و احساساتی از جمله احساس گناه قرار دارد.
شخصیتهای مجموعۀ داستان کوتاه «جنایت لرد آرتور سیویل و داستانهای دیگر» نیز که سنگبنای دوران شکوفایی اسکار وایلد را گذاشت، آینۀ عصر ویکتوریایی هستند که با چالشهای از این جنس دست به گریبانند. در اوایل دهه 1880، زمانی که جنبش «زیباییشناسی» در محافل ادبی لندن همهگیر و درعینحال مایۀ نومیدی بود، وایلد با بذلهگویی و تجملگراییاش خود را در محافل اجتماعی و هنری تثبیت کرد.
او که مشتاق شهرت بیشتر بود، در سال ۱۸۸۲ برای سخنرانی در ایالات متحده و کانادا موافقت کرد. معروف است که در بدو ورودش به گمرک شهر نیویورک، مأمور آمریکایی از او پرسیده است که آیا اشیای غیر قانونی همراه دارد یا نه؟ و او پاسخ داده بود: «به جز نبوغم چیز دیگری ندارم». با وجود دشمنی گستردۀ مطبوعات نسبت به شمایل سست و لباسهای ولنگار او با کت مخمل، شلوارک و جورابهای ابریشمی مشکی، وایلد به مدت یک سال آمریکاییها را تشویق به عشق به زیبایی و هنر کرد، سپس به بریتانیا بازگشت.
در این زمینه: کتاب پرتره آقای ویلی هیوز
برگرفته از کتاب پرتره آقای ویلی هیوز