مثال
این اصطلاح معمولاً برای معرفی نمونه خاص یک فرمولبندی کلی یا انتزاعیتر استفاده میشود.
بهعنوان نمونه، اندیشه یا شکل کلی یک مبل وجود دارد، و سپس مبلهای خاصی وجود دارند که بهنوعی مثال آن مفهوم یا اندیشه هستند.
- این شیوه تفکر، که رایج و آنقدر گسترده است که عملاً بدیهی تلقی میشود، فلسفه افلاطونی است که شکل یا اندیشه کلی چیزی را از نمونههای فردی خاص آن متمایز میکند.
اما این تفاوت – این تمایز بین شکل کلی و مصداقهای خاص – در اصل تقابلی متافیزیکی و بنابراین موضوع (یا در معرض) وانوسازی است.
پس، آنچه در ادامه میآید، مثالهایی از وانوسازی (که با اصطلاحات صوریشدن افلاطونی مطابقت دارد و این دوگانگی مفهومی را در جای خود و بدون تردید باقی میگذارد) نیست، بلکه مثالهایی در وانوسازی است. میدانم که تفاوت این دو کوچک و در حد موضوع حروف اضافه – از مقابل در – است اما این تفاوت (همانطور که در ادامه مطلب خواهیم دید) یعنی تفاوت و تغییر در همه چیز.
دوم، ما دو نوع مثال را در نظر خواهیم گرفت. در وهله اول، ما به نمونهای خواهیم پرداخت که در آن مستندات گستردهای وجود داشته است، بهویژه دوگانگی گفتار/نوشتار که در ابتدا مورد علاقه دریدا و نسل کامل دانشجویان و محققان متأثر از او بود.
ما به زمینهها و شرایطی هم توجه خواهیم کرد که وانوسازی در آن جایگاهی دارد (یا باید داشته باشد) اما هنوز کاملاً توسعه نیافته یا مستند نشده است.
در واقع، ما به دومی و بهدلایل موجه اولویت خواهیم داد. بازگویی یا حتی بازتولید وانوسازی لوگوسمحوری/کلاممحوری (تقابل مفهومی گفتار/نوشتار) که دریدا بهخاطر آن مشهور است، اطلاعات یا بینش جدیدی ارائه نمیکند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب وانوسازی